دومین رئیس حوزه هنری اصفهان از تجربه‌هایش می‌گوید

آرونو /اصفهان من به این فکر می‌کردم چطور یک بنیان ایجاد کنم که جدا از من ادامه پیدا کند، مهم‌ترین پیش‌فرض من هم این بود که هنر اصفهان کمی «سربه‌تو» دارد و اینکه سرت به درونت است، هم خوبی‌هایی دارد و هم بدی‌هایی…

وقتی افراد یک جامعه دائماً تابلوی نقاشی ببینند، موسیقی زیبا بشنوند، فیلم خوب ببینند، کتاب خوب بخوانند یا تئاتر خوب ببینند، این امر بر توسعه و اقتصاد کشور اثر دارد؛ یعنی اگر ما بخواهیم با دید اقتصادی هم به مسئله هنر نگاه کنیم، توسعه با بالا بردن درجه سلیقه مردم در هنر اتفاق می‌افتد. ذائقه یک ملت را باید جدی گرفت؛ ذائقه چیزی تشریفاتی نیست. در این میان، حوزه هنری باید نهادساز باشد یعنی هر حرکتِ آن بتواند یک اکوسیستم ایجاد کند، یعنی بتواند خط ریلی را بگذارد که فقط یک مورد نباشد و تمام شود بلکه ادامه‌دار باشد…

این بخشی از صحبت‌های سید مسعود صفوی، دومین رئیس حوزه هنری اصفهان است که سه سال ریاست این نهاد را به عهده داشت و به گفته خودش وقتی اثری را تولید می‌کند نه به مرزها، بلکه به انسان فکر می‌کند و به اینکه چه چیزی را تولید کند که به‌اندازه رد پای یک مورچه به انسان شادی بدهد. او تأکید می‌کند که به‌جای واژه لذت و یا پیشرفت، باید از واژه رضایت‌مندی استفاده کرد و اعتقاد دارد که هنر این کار را می‌کند، چراکه هنر با زندگی ممزوج است و چیزی دور از مردم نیست؛ اما معتقد است: باید دانست در وضعیت فعلی، سؤال درست برای هنر چیست؟

آنچه می‌خوانید بخش نخست گفت‌وگوی اختصاصی خبرنگار آرونو با سیدمسعود صفوی، دومین رئیس حوزه هنری اصفهان و تهیه‌کننده آثار ماندگاری در زمینه پویانمایی است که از مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به مجموعه شکرستان اشاره کرد.

از چه سالی مسئولیت حوزه هنری به شما واگذار شد؟

تا آنجا که یادم می‌آید اواخر سال ۱۳۷۷ به مدت سه سال یعنی تا سال ۸۰.

قبل از آن کجا بودید؟

رئیس موزه هنرهای معاصر اصفهان بودم و بعد دبیری کمیته فرهنگی برنامه جامع دوم شهر اصفهان به عهده من بود. سپس به سازمان فرهنگی-هنری تهران رفتم و بعدازآن عهده‌دار مسئولیت خانه هنرمندان اصفهان شدم و درنهایت به حوزه هنری اصفهان رفتم.

وقتی حوزه هنری اصفهان را تحویل گرفتید چه وضعی داشت؟

آقای قندی ۱۲ سال در حوزه هنری مسئول بودند و پایه‌های زیادی را ایجاد کردند؛ ایجاد کردن، کار فوق‌العاده سختی است. آقای قندی یک اسم یعنی یک حکم تحویل گرفت و ذره‌ذره و آرام آرم آنجا را به یک سازمان تبدیل کرد، به‌طوری‌که حوزه هنری در آن زمان حتی دانشگاه هم داشت. ضمن اینکه آن زمان مدیریت یکپارچه وجود داشت و این قدرت ریسک‌پذیری بالای آقای زم و آقای قندی بود که به مدیریت حوزه هنریِ یک شهر، مدیریت کل واحدها را می‌داد. آقای قندی کم‌کم دانشگاه و هنرستان سوره و فروشگاه جلوی هتل عباسی و خیلی موارد دیگر را راه انداخت، او آدمی پرانرژی بود و نهادسازی کرد. از آن‌طرف، او یک ویژگی مهم داشت که شاید برخی آدم‌هایی که مسئول نهادهای فرهنگی می‌شوند متوجه اهمیت این ویژگی نشوند؛ تصور پایه‌ مدیریتی در نهادهای فرهنگی این است که نحوه عمل این نهادها مانند نهادهای دیگر است و می‌توان امور را به شکل اداری معمولِ سامان داد. درحالی‌که در اداره‌ها یک نوع چارت و فضای اداری و کارمند وجود دارد و شما در فضاهای هنری باید از این نوع گفتمان و این نوع فکر رسمی فرار کنید، چون باعث می‌شود هنرمند را در چارچوب‌های اداریِ کار نگه‌دارید؛ اما روحیه شخصی آقای قندی در همان اولِ ایجاد حوزه هنری باعث شد که هیچ‌وقت گرفتار این گفتمان نشود؛ یعنی فعالیت‌های حوزه کاملاً هنرمحور و موضوع‌محور باشد و به همین دلیل در زمان او اتفاقات خوبی افتاد. البته در اواخر دوران حضورش درگیر یک اشتباه مدیریتی شده بود ضمن اینکه حوزه هنری در کشور به آن قدرت ابتدای راه‌اندازی نبود و من فکر می‌کنم آقای قندی در دوران آخر مدیریتی‌اش به یک تکرار رسیده بود یعنی خلاقیت اولیه کم شد و شاید برای همین، حوزه هنری تاحدی به اداره تبدیل‌شده بود که البته این موضوع هم ربطی به اصفهان و غیر اصفهان نداشت و مسئله غالب و کشوری بود که به نظر من در سال‌های بعد هم ادامه پیدا کرد. فارغ از این‌که بعد از هر زمان، تغییری در معنا اتفاق می‌افتد، من معتقدم مدیر فرهنگی باید تغییر معنا را ایجاد کند؛ یعنی اگر ما هر بار به بازآفرینیِ معنا فکر نکنیم، اگر مدیر به این فکر نکند که الآن می‌خواهیم چه‌کاری انجام دهیم و یا چه کسی چه‌کاری انجام دهد، به تکرار می‌رسیم. ما در سال‌های بعد دیدیم اگر آدمی که این مسئولیت را قبول می‌کند دغدغه بازآفرینیِ معنا نداشته باشد و دائماً به بدنه‌ای که راحت می‌تواند لَخت شود شوک وارد نکند، سازمانِ تحت نظرش به اداره‌ای مثل اداره‌های دیگر تبدیل می‌شود.

زمانی که شما آمدید آقای بنیانیان ‌همچنان رئیس حوزه هنری کشور بود؟

بله من حکمم را از آقای بنیانیان گرفتم. رئیس سازمان تبلیغات کشور هم آقای خاموشی و رئیس سازمان تبلیغات اصفهان هم آقای بهشتی‌نژاد بودند.

مهم‌ترین اقدامات شما در زمان ریاست حوزه هنری اصفهان چه بود؟

من به اقدام فکر نمی‌کردم، بلکه به این فکر می‌کردم که چطور یک بنیان ایجاد کنم که جدا از من ادامه پیدا کند. مهم‌ترین پیش‌فرض من این بود که هنر اصفهان کمی «سربه‌تو» دارد و اینکه سرت به درونت است، هم خوبی‌هایی دارد و هم بدی‌هایی. از بدی‌های این رویکرد این است که به‌مرور حالتِ خودبسندگی‌ پیدا می‌شود؛ یعنی حالتِ «من آنم که رستم بود پهلوان» ایجاد می‌شود. برعکسِ این رویکرد درون‌نگرانه، من خواستم دریچه‌های جدیدی به روی شهر اصفهان بازکنم. این دریچه می‌توانست رو به شهرهای دیگر ایران و هم به رو شهرهای دیگر جهان باشد. مثلاً در زمینه موسیقی، جشنواره «گیتارنوازی و سبک‌شناسی» راه انداختم که داوران آن اسپانیایی بودند. یا مثلاً یک گروه سولیست (تک‌خوان) از روسیه و همین‌طور یک رقص فلامنکو از اسپانیا به رهبری «میگوئل ریورا» آوردم. هدفم این بود، نوعی نگاه بیرونی را –دید بیرونی به هنر و خودمان را_ تزریق کنم که دیدمان را وسیع‌تر کند. قبلاً این کار را در حوزه هنرهای تجسمی در موزه هنرهای معاصر انجام داده بودم. البته آن زمان فضای کشور عادت به این نوع نگاه نداشت و جمع هنرمند یا هنردوست وقتی یک‌چیز متفاوتی از داشته‌ها یا میراث خودش را می‌دید با خود می‌گفت مگر اجرا می‌تواند این شکل هم باشد یا این‌طور اتفاق بیفتد؟!

آشنایی با فرهنگ و هنر جهانی، می‌توانست به استفاده‌ها و اجراهای متفاوت از سنت خودمان هم بیانجامد. مثلاً به‌طور اتفاقی به یک جشنواره رفته بود و دیدم پکیج‌های تئاتر خیابانی که در کنار جشنواره اتفاق می‌افتد روی مردم اثر خوبی دارد و تئاتر خیابانی چه قدرتی دارد. پیش خودم فکر کردم که ما هم تعزیه را داریم و تئاتر خیابانی از چیزی که داریم زیاد دور نیست و درنتیجه جشنواره تئاتر خیابانی را ایجاد کردم.

یکی از اقدامات دیگرم، راه‌اندازی یک پکیج کودک بود. آن موقع ایران یکی از جوان‌ترین کشورهای جهان بود و قشر کودکِ پرجمعیتی داشت که در حوزه زندگی عمومی وارد می‌شدند و اگر شما اطراف خودت را جستجو می‌کردی تعداد کمی اتفاق می‌دیدی که مخصوص کودک باشند یا مکان‌هایی کمی وجود داشت که در آن‌ها کار خلاقانه کودک انجام می‌شد؛ مثلاً سال‌ها کانون پرورشی فکری وجود داشت، اما به یک‌روال عادی رسیده و صرفاً کتابخانه ‌شده بودند. من دیدم اگر دو کار را انجام دهم شاید در زمینه کودک اتفاق ویژه‌ای بیفتد؛ بنابراین تئاتر خلاق کودک را راه انداختم که به‌طور عجیبی از سراسر ایران استقبال شد. دوم اینکه مرکز خلاق کودک را در خیابان آبشار راه انداختم با این هدف که چطور استعداد هنری بچه‌ها در شش یا هفت‌سالگی کشف شود و بدانند در کدام یک از رشته‌های هنری می‌توانند آینده هنری داشته باشند که حجم استقبال از این مرکز هم به‌شدت زیاد بود.

این‌ها مواردی بود که دلم می‌خواست در آن زمان که در حوزه هنری هستم اتفاق بیفتد، یعنی ریلی گذاشته شود و این ریل به سمتی برود که حاصل آن جلو رفتن رشته‌های هنری باشد و این‌طور هم شد. برگزاری سخنرانی‌های نقادانه و یا پخش‌ فیلم هم در همین راستا انجام می‌شد. من خیلی علاقه داشتم در سنت تجسمی اصفهان در قالب مدرن و سنتی تحول ایجاد کنم. این دو همیشه باهم اختلاف دارند و معمولاً بر اساس دیوارهای گالری اتاق مدیران متوجه می‌شویم که به قالب سنتی علاقه دارند یا مدرن؛ اما من دلم می‌خواست هنر مفهومی را به این بازی وارد کنم به همین دلیل در آن زمان نمایشگاه‌های مختلف مفهومی را برگزار کردم که خیلی وحشتناک از این نمایشگاه انتقاد شد؛ اما بعدها شنیدم که علاقه بیشتری برای این اتفاق‌ها ایجادشده است. یا مثلاً هیچ علاقه‌ای به این نبود که هنر تجسمی به محیط مردمی برود و هنر محیطی ایجاد شود و من این کار را با دانشگاه هنر اصفهان در حاشیه زاینده‌رود انجام دادم که هرکدام از بچه‌ها در گروه‌های چندنفره در کنار زاینده‌رود اثر هنری ایجاد کنند. به نظرم این کار، درگیر کردن مردم بود چون تا زمانی که تو در اتاق‌های دربسته باشی و مردم درگیر هنر نشوند انجام یک کار، فعالیتی تشریفاتی است.

مسئله برای من این است که وقتی افراد یک جامعه دائماً تابلوی نقاشی ببینند، موسیقی زیبا بشنوند، فیلم خوب ببینند، کتاب خوب بخوانند یا تئاتر خوب ببینند، این امر کاملاً بر توسعه و اقتصاد کشور آن‌ها اثر دارد؛ یعنی اگر ما بخواهیم به مسئله هنر با دید اقتصادی هم نگاه کنیم، توسعه با بالا بردن درجه سلیقه مردم در هنر اتفاق می‌افتد. ذائقه یک ملت را باید جدی گرفت؛ ذائقه چیزی تشریفاتی نیست. مردمی که مثلاً به آثار باخ گوش می‌کنند سلیقه استانداردی دارند و سلیقه‌شان آن‌قدر بالا می‌رود که نمی‌توانند جز ماشین بنز را تولید کنند. بر اساس این ایده‌ها به‌شدت علاقه داشتم راهی پیدا کنم، دائم تجربه می‌کردم. هیچ‌چیز را حکم ابدی یا ابلاغ و بخشنامه نمی‌دیدم. بین حوزه هنری و یک اداره مثل اداره ثبت‌اسناد فرق وجود دارد و من دائم تجربه کرده و فکر می‌کردم که چطور اثر هنری به میان مردم بیاید یا هنرمند چگونه می‌تواند با مردم همراه باشد؛ اما نه آن‌قدر عقب و نه آن‌قدر جلو که در کوچه‌ها گم شود و مخاطب هم پشت آن گم شود و نتوانند ارتباط برقرار کنند. من نمی‌گویم کارِ آوانگارد انجام نشود اما آن، کارِ منِ نهاد نیست چون من از بودجه دولت استفاده می‌کنم و نباید آن‌قدر عقب باشم که یک طنز مبتذل کوچه‌بازاری تولید کنم، هرچند که آن‌هم در زمان خودش باید باشد، اما من نباید این کار را انجام بدهم. بلکه باید دو سه قدم جلوتر باشم که مخاطب درگیر شود و فکر کند که چه اتفاقی در حال وقوع است.

دومین رئیس حوزه هنری اصفهان از تجربه‌هایش می‌گوید

در زمینه آموزش چه فعالیتی داشتید؟

آموزش در حوزه هنری پیش از من یک سنت و روالی داشت که جلوآمده بود؛ اما من دیدم که در حوزه هنری یک مکان بزرگ ساعت‌های متمادی درگیر آموزش کامپیوتر یا زبان یعنی رشته‌های غیر هنری بود، البته شاید اولویت‌هایی برای درآمدزایی وجود داشت که اشکالی هم ندارد، اما می‌شد به راه جدیدتری فکر کرد. به همین دلیل کم‌کم این کلاس‌ها را حذف کردم؛ یعنی هنر و آموزشِ آن کاملاً به پایه کار تبدیل شد و استادان ‌هم تخصصی‌تر شدند و آموزش، شورای تخصصی پیدا کرد تا از هرج‌ومرج آموزشی جلوگیری شود. چون آموزش خیلی استادمحور است و این موضوع هم خوبی‌ها و هم بدی‌هایی دارد که من سعی کردم خوبی‌های آن را نگه‌دارم. درنتیجه بعضی رشته‌ها بیشتر تقویت شدند و بعضی کمتر. رشته‌هایی که امکان آموزش آن‌ها توسط بخش خصوصی وجود داشت را حذف کردم، چون معتقدم در حوزه هنری نباید درگیر چیزی شد که بخش خصوصی یعنی آموزشگاه‌های هنری انجام می‌دهد و من نباید رقیب بخش خصوصی باشم، مثلاً بعضی رشته‌های نقاشی در بخش خصوصی تعلیم داده می‌شد و نیازی نبود که در حوزه هنری هم آموزش داده شود. در عوض، مثلاً من می‌دانستم فلان ساز اصلاً استادی برای آموزش ندارد و برگزاری کلاس این ساز برای بخش خصوصی سخت است و به همین دلیل من سعی کردم در آن زمینه کلاس برگزار کنم.

کلاس‌هایی که به هنرهای جدید مربوط می‌شد، ورکشاپ‌های هنرهای تجسمی و مفهومی، ورکشاپ‌های فیلم‌سازی و انیمیشن برای من خیلی مهم بود و این‌ها به نظر من چیزهایی بود که هنر اصفهان احتیاج داشت. اصفهان چندین سده در عرصه‌های مختلف خلاقیت‌ فوق‌العاده‌ای را تجربه کرده است؛ ما نویسندگان بزرگِ قدیم و جدید داشتیم و داریم و بسیاری از نویسندگان معاصر از اصفهان هستند. ازنظر من، این شهر در عرصه خلاقیت در هنرهای جدید هم باید وارد میدان می‌شد. باید در این شهر از پایه و مبنای خلاقیت استفاده می‌شد. تا آنجا که دستم می‌رسید کارهای مختلفی انجام می‌دادم. با کار موردی مشکل داشتم و این‌طور نبود که بخواهم یک‌شبه کاری ویژه‌ای انجام دهم، بلکه کاری می‌کردم که باعث ایجاد یک پایه و مبنا می‌شد، دنبال جریان‌سازی بودم. به این فکر می‌کردم که هر اتفاقی که در حوزه هنری برنامه‌ریزی می‌شود چطور جلو برود؟ چطور فردی که در رشته تئاتر دانشگاه سوره درس‌خوانده بتواند سلیقه تئاتری خود را در سالن سوره اجرا کند؟ چطور سالن سینمای حوزه هنری فقط یک سالن سینما نباشد؟ هرچند که طبق قوانین اداره فرهنگ و ارشاد باید سالن سینما باشد اما چطور آن سالن محل رفت‌وآمد علاقه‌مندان به هنر باشد؟ چطور آدم‌ها از کنار این موضوع راحت گذر نکنند و پای آن‌ها به سالن سینما کشیده شود؟ چطور آشنازدایی کنیم که این اتفاق بیفتد؟ این‌ها موضوعاتی است که باید دغدغه مسئول حوزه هنری یا هر نهاد فرهنگی هنری باشد، نه اینکه روزمره را طی کند و چهارتا کارتابل امضا کند و تشکر. این‌ها که کاری ندارد.

در آموزش با چه استادانی کار کردید؟

اصلاً یادم نیست. بگذار من اعترافی بکنم. من در حد فوبیا از خاطره تعریف کردن مشکل دارم و آن را مشکل شرقی می‌دانم، البته نه اینکه غرب خوب است، بلکه اعتقاد دارم فرهنگی که خیلی خاطره تعریف می‌کند و دائماً درگیر خاطره باشد که من این کارها را کردم، در این‌صورت به قدم بعدی فکر نمی‌کند و یک سرش به عقب است. وقتی چیزی تمام شد برای من تمام می‌شود و می‌رود. چه کارهایی که انجام دادم و اثر داشته، چه آن‌هایی که شکست خوردم و تمام.

آن زمان تنها سینمای حوزه هنری اصفهان سینما سپاهان بود؟

بله البته سینماهای دیگری هم وجود داشت که سابقه زیادی هم داشتند، اما سینما سپاهان تنها سینمای زیر نظر حوزه هنری بود که زیر نظر معاونت سینمایی سازمان و نه مدیریت حوزه هنری اصفهان قرار داشت. البته این امکان وجود داشت که در آن برنامه برگزار کنیم. مدیر بسیار خوبی به نام آقای حسینی داشت که در بدنه سینماداری بود، اما خلاقیت و میل به پیشرفت داشت و تا جایی که یادم است بودجه‌ای گذاشت و سینما را به‌روز کرد چون سینمای خراب و ویرانه‌ای بود و او خیلی زحمت کشید تا سینما را اصلاح و نمای خوبی پیدا کرد. حتی فکر می‌کنم تجهیزات آن را هم عوض کردیم و در دوران بعد تغییرات و اصلاحات خیلی کلی انجام شد. 

استفاده چندمنظوره‌ی شما از سینماها چه بود؟

قانون سینما این است که در سالن سینما باید فیلم پخش شود و اگر در آن فعالیت دیگری انجام دهی باید به همان اندازه برای تهیه‌کننده بلیت تهیه شود. قانون بدی هم نیست، اما من چند اتفاق بین‌المللی موسیقی در سینما سپاهان برگزار کردم. یکی از آن‌ها برنامه رقص فلامنکو از اسپانیا به رهبری «میگوئل ریورا» بود که حتی تختهٔ مخصوص رقص فلامنکو را در سینما سپاهان ساختیم که ریورا بتواند حرکات فلامنکو را انجام دهد. برای آن برنامه، دو برابر جمعیتِ معمول به سالن آمدند. برنامه ازیک‌طرف و واکنش مخاطب از طرف دیگر عجیب‌وغریب بود.

بودجه لازم برای فعالیت‌های حوزه را از کجا تأمین می‌کردید؟

این یکی از چیزهایی بود که خیلی روی آن فکر کردم. یک‌راه تأمین مالی، بودجه‌ای بود که حوزه هنری مخصوص خودش داشت. یک راه دومی هم وجود داشت و سیستم مدیریتی حوزه هنری بودجه‌هایی را از مدیریت‌ها و سازمان‌های مدیریتی استان‌ها می‌گرفت و پول کارهایش را تأمین می‌کرد. من از آن‌هایی بودم که روی این راهِ تأمین مالی بحث داشتم نه اینکه بگویم اشتباه است، بلکه روی آن نقد داشتم. بحث می‌کردم که آیا وصل شدن حوزه هنری به یک سازمان دولتی و گرفتن بودجه از آن باعث نمی‌شود که حوزه هنری سیستم اداری پیدا کند؟ من مطمئن بودم که باعث می‌شود چارت و تشکیلات اداری به حوزه هنری اضافه شود و این اتفاق خوبی نبود. شاید یک نفر به من انتقاد کند که مگر می‌خواهی حوزه هنری مثل هیئت باشد؟ جوابم این است که نه لزوماً صفر و یک نیست. لزوماً گزینه مقابل چارت و تشکیلات و اداره‌های بزرگ، هیئت نیست. حتی الآن شما می‌توانی سلسله گفت‌وگو داشته باشی و بررسی کنی که سازمان‌های هنری در کل ایران چقدر است و چه مقدار از بودجه آن، هزینه کارکنان می‌شود؟

فرض کنیم بودجه‌ای از طرف یک سازمان دولتی به حوزه هنری بیاید. بعد چه می‌شود؟ گرفتار چه موانعی می‌شود؟ من با ورود این نوع بودجه‌ها مخالف بودم؛ بنابراین بخشی از بودجه لازم برای حوزه هنری را از طریق آموزش تأمین می‌کردیم و برنامه‌هایی هم داشتیم که درآمد داشت. مثلاً بعضی وقت‌ها پکیج‌های فرهنگی برای بعضی سازمان‌ها تهیه می‌کردیم که هم باعث می‌شد فعالیت‌هایمان را منتقل کنیم و هم اینکه درآمدی برای مجموعه داشته باشد. من همیشه در این فکر بودم که چطور به بودجه دولتی وابسته نباشم؟ چطور مانند بخش خصوصی پول درنیاورم؟ مثلاً آموزش زبان و کامپیوتر و مانند آن‌ها را نگذارم و هدفم را ذبح نکنم؟ چطور رقیب بخش خصوصی نشوم و کاری را انجام ندهم که بخش خصوصی هم انجام می‌دهد و من چه‌کار کنم که دیگری نمی‌تواند انجام دهد و یا بلد نیست و یا بودجه اولیه را ندارد و یا زیرساخت آن را ندارد؟ مثلاً در تبلیغات چه‌کار کنم که بخش خصوصی نمی‌تواند انجام دهد؟

ما هر سه روز یا هر هفته یک برنامه عجیب غریب و بزرگ داشتیم و غیرممکن بود سالن خالی باشد، غیرممکن بود گالری خالی باشد و غیرممکن بود که هر برنامه پکیج تبلیغاتی نداشته باشد و برای هر برنامه در هر سطحی که بود بسته‌بندی آن برنامه هم مهم بود، چون برنامه باید هویت داشته باشد. غیرممکن بود که یک برنامه کوچک هویت نداشته باشد و همه این موارد هزینه می‌برد و باید با دقت تأمین می‌شد. من به‌شدت علاقه داشتم که از گرافیست‌های جوان استفاده کنم. اگر دقت کنید تا قبل از آن زمان چند نام همه‌جا کار می‌کردند، البته این مشکل کلی مملکت است که همیشه چند نام در رشته‌های مختلف کار می‌کنند و بقیه سرشان بی‌کلاه می‌ماند؛ اما من به‌شدت‌ به استفاده از جوانان علاقه داشتم. نه اینکه فقط جوان باشند، بلکه در هر رشته‌ای بلدِ کار باشد و حتی آدمی که تست نشده بود را تست می‌کردم. بعضی وقت‌ها عکس‌هایی از بعضی جوانان می‌دیدم که متوجه می‌شدم عجب دیدی دارند و آن‌ها را انتخاب می‌کردم و به همین دلیل برنامه دیده می‌شد، اما الآن این‌طور نیست. اینکه فقط بخواهی کاری را انجام دهی فایده ندارد! مهم است که تو چطور پیام را انتقال بدهی و این موضوع برای من خیلی مهم بود که چطور تو را ببینند.

دومین رئیس حوزه هنری اصفهان از تجربه‌هایش می‌گوید

خرید آثار هنری هم در دوره شما انجام شد؟

بله تا حدودی. از زمان آقای قندی این سنت در حوزه هنری بود و الآن هم هست. آثار در گنجینه حوزه هنری نگهداری می‌شوند.

زمان حضور شما کدام ساختمان‌ها در اختیار حوزه هنری بود؟

ساختمان سوره در خیابان آمادگاه و خانه هنرمندان که آن زمان هنوز بنیاد شهید روی آن دست نگذاشته بود. عمارت سعدی هم دانشگاه سوره بود.

موزه کلهر چطور؟

بله آن‌هم موزه خط بود. کارگاه آقای ظریفی قلم‌زن و آقای شیران سفالگر هم همان‌جا بود؛ اما بعد خانه‌ها را راه انداختم و هر صنفی در خانه مختص خودش مستقر شدند یعنی خانه تجسمی، خانه انیمیشن، خانه کاریکاتور و

آثار گنجینه حوزه هنری در زمان شما نمایش داده شدند؟

بله. یک مجموعه از آثار خوشنویسی میرزا رضا کلهر بود که از زمان آقای قندی در قالب موزه خط به نمایش گذاشته شد. البته نمایش آثار به‌صورت دائمی با روحیه من متضاد است، اما بااین‌حال خیلی دوست داشتم برای آثارِ گنجینه حوزه هنری یک محل دائمی ایجاد کنم و خیلی هم برای اختصاص یک ساختمان برای این آثار تلاش کردم، اما نشد. ولی معتقدم ایجاد محل‌های دائمی باعث ایجاد یک سنت می‌شود مثل یک سنت نمایشی یا یک سنت تجسمی و مانند این‌ها. مثلاً در تئاتر حتماً خوانده و شنیده‌اید و شاید هم دیده باشید که می‌گویند فلان تئاتر ۲۰ یا ۳۰ سال است که در فلان محله لندن اجرا می‌شود؛ یعنی کشورهایی هستند که با یکی از آثارشان سنت ایجاد می‌کنند. نمایشِ ثابت به‌طور عجیبی توریست‌محور است و این استفاده‌ای است که در دنیا برای همه‌چیز انجام می‌شود. حتی آن زمان که من در قسمت فرهنگی برنامه شهرها حضور داشتم موضوع موزه‌های زندگی مطرح شد که بتوانیم یکی از خانه‌های تاریخی اصفهان را به‌عنوان موزه ثابت تعریف کنیم.

سال‌ها بعد وقتی از حوزه هنری رفتم شنیدم که می‌خواستند کارخانه‌ها را به مراکز فرهنگی تبدیل کنند که البته آن کار را هم انجام ندادند. لازم است که اداره‌های مختلف با هم هماهنگی داشته باشند، در کشورهای توسعه‌یافته مدیریت شهری با تمام اداره‌ها ارتباط برقرار می‌کند، اما در کشور ما هر موضوعی زیر نظر سازمان یا وزارتخانه خودش رسیدگی می‌شود. هماهنگ کردن این مدیریت‌ها هم با یک شورای اداری هفتگی ممکن نیست به همین دلیل مجمع‌الجزایری ایجاد می‌شود که از هم خبر ندارند و در این جزایر کارهای موازی زیادی انجام می‌شود. درحالی‌که اگر حوزه هنری بگوید من یک گنجینه از آثار کلهر دارم و فلان سازمان بگوید من یک ساختمان دارم و سازمان دیگر بگوید من روزانه ۵۰۰ گردشگر دارم می‌توان چنین مکان‌های ثابتی را به‌عنوان موزه ایجاد کرد. ضمن اینکه درآمدهای عجیبی غیر از بازدید از موزه به وجود می‌آید. ازجمله می‌توان روی ارائه محصولات جانبی یا به‌اصطلاح فرنگی‌ها مرچندایز کردن، حساب کرد؛ مثلاً وقتی به موزه لوور یا ژرژ پمپیدو یا موزه پیکاسو وارد می‌شویم بشقاب‌هایی را می‌بینیم که آثار پیکاسو روی آن دیده می‌شود. تهیه محصولات جانبی هنری از آرشیو حوزه هنری آرزوی من بود. آرزو داشتم که بتوانم نشانه‌های شهر اصفهان مثل عالی‌قاپو، چهل‌ستون و سایر نشانه‌هایش را در محصولات جانبی تعریف کنم، اما فرصت نشد.

چه جشنواره‌هایی در زمان شما از سوی حوزه هنری برگزار شد؟

من خیلی علاقه داشتم و به‌شدت حساس بودم روی اینکه برنامه‌ای را که کار می‌کنیم حتماً ماندگار شود، مستند و مکتوب شود، نه گزارش بلکه کتاب شود و بعدی‌ها از آن استفاده کنند؛ یعنی سنت و مبنا ایجاد شود. هنوز یک سال از فوت مرحوم صابری نگذشته بود که جشنواره کاریکاتور گل‌آقا را راه انداختیم و داوران خیلی خوبی آوردیم و حتی کتاب آن جشنواره هم منتشر شد. یا مثلاً شنیده بودم که استاد حسین یاوری یک ژانر، سبک یا مکتبی برای نوازندگی نی ایجاد کرده، ولی خودشان فوت کرده بود. از یکی از شاگردان ایشان کمک گرفتم و بودجه‌ای را تعیین کردم تا مجموعه آثار مرحوم یاوری منتشر شود که در زمان مدیریت آقای سیدین در حوزه هنری به‌صورت یک مجموعه آلبوم منتشر شد.

این گفتگو ادامه دارد…

مرتبط نوشته ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *