آرونو /اصفهان تشکیلات مردممحور، فارغ از موضوعاتی که در دستور کار دارند بارِ جامعه مدنی را به دوش میکشند. اهمیت این تشکلها وقتی بیشتر میشود که موضوع آن، مادرِ مسائل امروز یعنی مسائل زنان باشد. مجموعۀ تلویزیونی سریال «شبکه مخفی زنان» که پخش آن به تازگی به پایان رسیده به همین مسائل اشاره میکرد.
چند روزی میشود که آخرین پرده از سریال «شبکه مخفی زنان» از تلویزیون پخش شده است. این مجموعه در حالی منتشر شد که پخش آن به علت توقیف، یک سال و نیم به طول انجامید. این توقیف با اصلاحاتی همراه بود و بخشی از این اصلاحات به صورت صدای ممتد بوق بهجای کلام بازیگران اعمال شده بود. در ادامۀ این متن به تحلیل، نقد و بررسی این سریال که موضوع آن، جریانات متشکل زنان، در ابتدای دوران پهلوی است میپردازیم که کاراکترهای اصلی این داستان، میرزامحمود زنبورکچی (مردی در آرزوی همسر پنجم) با بازی سیامک انصاری و دلبرجان تاجرباشی (فعال حقوق زنان و معشوق از همهجا بیخبر میرزا) با بازی لیلا حاتمی هستند.
پس از رونمایی داستان از زنان مخفی میرزامحمود، به نظر میرسید که منظور از عنوان «شبکه مخفی زنان»، شبکه مخفی زنان میرزامحمود باشد و قرار است زنان بیچاره میرزا در آخرین پردههای داستان یکدیگر را پیدا کنند و راز او برملا شود اما این پیشبینی در میانه سریال با شکست روبهرو شده و زنان میرزا محمود زودتر از آنچه که مخاطب انتظار دارند، یکدیگر را کشف میکنند. تحلیل دیگر مخاطب از عنوان سریال این است که احتمالاً موانعی بر سر راه کانون بانوان ایجاد میشود و در نهایت دلبرجان تاجرباشی یا سایر زنان فرنگیمآب آن، شبکه یا انجمنی سری تشکیل میدهند. این سریال در جدال با فمینیسم نسخه شده و سیاسی، فمنیسم رادیکال و از طرفی فمینیسم سوسیالیستی و به نوعی مؤید مواضع فمینیسم لیبرال و معتدل است. ابهام درمورد عنوان سریال تا چند قسمت نهایی همچنان حفظ میشود و در نهایت مخاطب با نمونهای ایرانیزه از شبکهای زنانه مواجه میشود که قطب اقتصادی و مدیریتی آن برعهده زن متمول میرزا محمود زنبورکچی است. زنی از خانوادهای سرشناس، سنتی و زمیندار که از قضا دست چندانی در امور سیاسی نوین نداشتند.
زنان نگونبخت میرزا محمود و سایر زنان مورد ستم واقع شدهای که در ابتدا به کانون بانوان پناه آوردند، زنانی مستضعف و منتظر نفس مسیحایی منجی به نظر میرسند و اگرچه همین کانون بانوان، سخنرانیهای شورانگیز کاراکترها و تکگوییهای زنان از ستمی که دیدهاند، در داستان نقشی محوری دارد، اما در نهایت خود همین زنان، در چارچوبهای معمول دست به اصلاح نگرشهای خود زده و پناه خود میشوند. این داستان نه دلبرجان تاجرباشیِ باربیفیسِ سفارششده، که خانم سلطانی است که بهسان ققنوس از آتش ظلمی که به جان جوانی و زندگیش افتاده، برمیخیزد. البته خیزشی که علیه مردانگی قیام نکرده و حتی با حفظ یکپارچگی، بخشهایی از مردانگی شخصیت فردیاش را حفظ کرده است.
تکثر، یکی از مهمترین ویژگیهای جهان زیست زنانه است. زنان میرزا محمود نیز هر کدام متعلق به گروه خاصی از مردم جهان سنت هستند که به خوبی شخصیتپردازی شدهاند. گفتار و رفتار هر یک از آنان، طبقهای که به آن تعلق دارند را شفاف میکند. زن اول، همانگونه که گفته شد، زنی اشرافزاده است. زن دوم، به طبقه متوسط شهری تعلق دارد که در دنیای رمل و جادو و جن و پری سیر میکند. زن سوم، عطار و طبیب سنتی است و با گل و گیاه سروکار دارد و به جای تمسک به جادو، از دواهای عطاری توقع پسردار شدن دارد. زن چهارم نیز در جهانی مردانه مربوط به طبقه فقیر و لوطیمنش زیست کرده است. این تکثر طبقات و گروهها وقتی کامل میشود که زن پنجم داستان زندگی میرزامحمود، دلبرجان تاجرباشی، زنی متجدد و فرنگرفتهای است که ممکن است به زودی به دام این عنکبوت افعی (میرزا محمود) بیفتد. تکثر نه تنها در طبقات، بلکه در انتخابهای فردی، ویژگیهای شخصیتپردازی و اندام کاراکترها نیز دیده میشود. گویی نویسندگان این درام کمدی، علیه روایت شاخهای از فمنیسم رادیکال اتوکشیده که زن را موجودی بینقص میخواهد، قیام کردهاند. سلطان خانم لحن و کلامی مقتدرانه و اندامی تو پر دارد. بلور خانم، لکنتی دوستداشتنی بر زبان دارد که آن را برای دخترانش به ارث گذاشته است، شکربانو، اندام و شمایلی شبیه به زنان چاق و پروار قاجاری دارد و مخمل خانم با لحن و کلامی قهوهخانهای و چالهمیدانی است. نویسندگان و کارگردان به خوبی توانستهاند نمایندههایی از انواع گوناگون زنان ایرانی رادر سریال خود داشته باشند تا به مخاطب القا کنند که مرهم زخمهای تاریخی زنان این دیار نه در رختشورخانه کپیشده همسایگان غربی که در خانهی خانم سلطان همین سرزمین است.
باوجودی که سریال از تعداد زیادی بازیگر بهره برده است، اما در شخصیتپردازی آنان ناکام نمانده و همه شخصیتها ویژگیهای بهخصوص خود را به نمایش گذاشتهاند. دختران میرزامحمود نیز با وجودی که او به شدت درصدد داشتن فرزند پسر است، از این قائله مستثنی نیستند. صاحبجان، دختر بزرگ او، در میانه سنت و تجدد با خواهران متجدد خودش اختلافاتی دارد و درعینحال که به شوهرکردن علاقه بسیاری دارد، درس مامایی خوانده و نقش اجتماعی دارد. رویکرد نیمهتجدد و نیمه سنتی او در انتخاب شغلش هویدا است. او که با کمک خواهرانش از ازدواج با مردی شیاد و چندهمسره رهایی یافته، در پایان برای ساخت چیزی همچون خانه امن برای زنان بیسرپناه پیشقدم میشود.
مهرو، دختر دیگر سلطان خانم، علاقهمند به کلاه و لباس فرنگی، تجددخواهی، ترجمه متون اروپایی، روزنامهنگاری و تئاتر است. او بیاینکه سودای رهبری داشته باشد در بخشهایی از سریال، گرههایی از داستان را نیز گشوده است و همزیستی خوبی با سایر شخصیتهای سنتی رقم زده است. دختران بلور خانم، علیالظاهر مشی سیاسی دارند و دختران شکربانو به علم شیمی و داروسازی علاقه نشان دادهاند و پدر را در قسمت آخر از مرگ حتمی نجات میدهند. دختر مخمل، زن آخر میرزامحمود، نوباوه است و به نظر میرسد بیش از دخترش، داستان برادران او را به عنوان نگهبانان خانه امن سلطان خانم به استخدام درآورده است. برادرانی که نماد دقیقی از مردان این سرزمین هستند، مردانی که ادعا میکنند ۷ نفرند ولی در حقیقت ۵ نفر هستند. آنها لاط کوچههای خلوت هم نیستند. با این حال سلطان خانم و سایر زنان سر دشمنی با آنان را ندارند و یحتمل در تعامل با آنان، نان شبشان را هم تأمین میکنند.
شبکه مخفیزنان، سریالی زنانه
زن فرنگیمآب داستان، بانوی فمنیست آراسته، زنی است که نهتنها توسط میرزامحمود زنبورکچی فریب خورده است، بلکه آلت دست جریانات سیاسی روز و خانواده صاحب منصب خود شده و حتی جانش نیز در خطر است. این شخصیت نیز به خوبی ترکهای نسخه الگوی کپی پیست شده غربی برای زن ایرانی را به نمایش گذاشته است. زنی که خود نیز در آخر به خانم سلطان خانم پناه میآورد و اقرار میکند که سلطان خانمی که خود روزی در کانون بانوان استمداد طلبیده بود، به خوبی توانسته برای زنان قدمی بردارد.
انتخاب سیامکانصاری، مرد معقول و مظلوم کمدی ایران، برای نقش میرزامحمود زنبورکچی، انتخاب دقیق و حکیمانهای است. مرد چند همسره داستان شبکه مخفی زنان، مردی با سیبیل چماقی و پرشوکت و غیرمنطقی نیست. مردی معمولی است که گاهی نیز دل مخاطب را با خود همراه میکند. مردی که حقوق زنان را زیر پا میگذارد، فرزندان دخترش را ارج نمینهد و چندین همسر اختیار کرده است، مردی معمولی و صاحب منصب و امروزی است که مدعی حقوق زنان نیز هست.
سریال شبکه مخفیزنان، سریالی زنانه است. تکثر در سریال، منجر به عدم تعمق آن نشده است. برخلاف سایر تولیدات تاریخی، بر تاریخ اجتماعی مردمان صد سال گذشته تأکید واضحی دارد. در طول داستان باوجودی که در مقام نقد تأثیرات جریانهای سیاسی بر وضعیت زنان است، نشانی از رضاشاه و دم و دستگاهش نمیدهد اما تأثیرات تصمیمات و وقایع سیاسی آن دوران بر زیست اجتماعی مردم و به ویژه زنان را به مخاطب عرضه میکند. خصوصاً که در پایان داستان ساختار سیاسی وقت در فعالیتی برای زنان شکست خورده و ناکام ماند. سریال به هیچ وجه درصدد ترسیم تاریخ سیاسی نیست. باوجودی امروزه به تاریخ اجتماعی ایران به خوبی پرداخته نمیشود و منابع زیادی در این خصوص تولید نشده است، در این سریال با جزئیات هرچه تمامتر در شخصیتپردازیها، نوع کلام آنها، نحوه پوشش و انتخابهایشان، در صحنهها و وقایع داستان و تاریخ اجتماعی آن روزگار را شاهدیم.
زنانگی در کشاکش تمایلات سیاسی، عدم تعلق زنان شبکه مخفی به چارچوبهای سیاسی، عدم تأکید بر شبیهسازی حداکثری بازیگران با شخصیتهای تاریخی در حین سریال، عدم تعهد زنان به مردان در این سریال، تأکید بر اهمیت فردیت انسان حتی در کودکی چون پسته، عدم پیروی از ساختارهای پیشین فیلمسازی و ارائه خلاقیت در «آنچه گذشت» و تیتراژ ابتدایی و معرفی ابداعی عوامل، نشانههایی از غلبه زنانگی به کار افشین هاشمی، کارگردان مرد این سریال است.
لازم به ذکر است که محمد رحمانیان که یکی از نویسندگان این درام کمدی است، پیشتر نیز به دلایل سیاسی و تکخوانی زنی در تئاترش سابقه احضار و بازداشت داشته است. او بیشباهت با کاراکتر ضیاء، کارگردان تئاتر در این سریال نیست. کاراکتری که بدون هیچ ادعایی، در خصوص حمایت از حقوق زنان، هزینههای گزافی برای حمایت از زنان این سرزمین داده است. در پایان باید بگویم که سریال شبکه مخفی زنان، با ابزاری هنرمندانه، بیش از کارهای فرمایشی و با هزینههای کلان که این روزها برای اصرار بر واژگان کلامی چون الگوی سوم زن، الگوی زن تراز و … بر لزوم بازیابی الگویی درونفرهنگی برای زن نوین ایرانی تأکید کرده است.
بیشباد حضور خانم سلطانهایی که فارغ از اشارت دولت و فرامین دستگاههای سیاسی، برای خودباوری و آزادی زنان میهن، آستین بالا زنند. شاید خانم سلطانِ افادهای، که در پایان قصه، ناگهان ناجی زنان شده است، شاهد مثالی از خوانش فمنیسم لیبرال باشد. زنی که از یک سوی قدرتش را از نژاد خانزاده و سنتیاش گرفته است، درصدد انکار مردانگی از وجود خود و یا اجتماع نیست و در عین حال برای رفع نابرابری علیه زنان، مبارزه مدنی و مستقلی را در پیش روی دارد و برای زنان بیسرپناه، جا و مکان و شغل تدارک میبیند. در پرده بیست و نهم، نویسندگان این درام کمدی چه خوش گفتند از زبان دلبرجان تاجرباشی: «تازه و خندان نشود گوش و هوش/ تا ز خرد درنرسد راز نو».
انتهای پیام