آلبرت بیگجانی که چندی پیش نمایش «مارشملو» را در آسیای میانه و درشهرهای دوشنبه و سمرقند و بخارا اجرا کرده است، این سفر را بسیار منحصر به فرد دانست و تاکید کرد که در این سفر افقهایی برایش روشن شده که ما از آن نا آگاهیم.
او در گفتگویی مبسوط با آرونو هم از وضعیت تئاتر در این شهرها سخن گفت و هم از شرایط فرهنگیشان و تاکید کرد که فرهنگ بکر ایرانی را در این شهرها بیشتر میتوانید مشاهده کنید.
بیگجانی که نمایش خودرا به عنوان یک کار عروسکی و با همراهی گروه تئاتر دیماک اجرا کرده است، در آغاز این گفتگو و در پاسخ به کنجکاوی ما که میخواستیم بدانیم حال و هوای شهرهایی مانند سمرقند و بخارا که نامشان را در اشعار شعرای ایرانی شنیدهایم، چگونه بوده، سفر به آسیای میانه را تجربهای منحصر به فرد در زندگی خود دانست و توضیح داد: من کم سفر نرفتهام اما کل زندگیام یک طرف و این سفر، یک طرف دیگر. اگر بخواهید از سمرقند و بخارا بدانید، میتوانم سه روز پیاپی برایتان حرف بزنم. هویت ایرانی که آنجا دیدم، بسیار تکاندهنده بود چیزی که ما اصلا از آن خبر نداریم.
بیگجانی که سفر خود را با تاجیکستان آغاز کرده، اضافه کرد: ۳ بار برای شرکت در جشنواره «چادر خیال» تاجیکستان دعوت شدیم که به دلیل کرونا و مسائل دیگری نتوانستیم شرکت کنیم. این جشنواره در دوشنبه برگزار میشود. چادر خیال، همان خیمه شب بازی ماست. عروسک ملیشان هم حسن کچل است.
او که در بیست و دومین دوره جشنواره شرکت کرده است، درباره دیگر گروههای شرکتکننده در این جشنواره توضیح داد: بیشتر کشورهای دور و بر خودشان شرکت داشتند، قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان، ترکمنستان و روسیه هم که پای ثابت این جشنوارهاند. ما سومین گروه ایرانی بودیم که با نمایش «مارشملو» در این جشنواره شرکت کردیم و به دو زبان فارسی و روسی اجرا داشتیم. استاد داریوش مودبیان به زبان فارسی و شروین درستی به زبان روسی آن اجرا کردند، سامان خلیلیان هم به عنوان تکنیسین همراهیمان میکردند. آقای مودبیان یک خوانش از گلستان سعدی هم داشت که برای قشر دانشگاهی و آکادمیک بود.
سرپرست گروه تئاتر «دیماک» اضافه کرد: هر روز دو سه اجرا در جشنواره روی صحنه میرفت و از آن جشنوارهها بود که از صبح تا شب برای شرکتکنندگان برنامه داشتند. جشنواره تاجیکستان رقابتی نبود ولی به همه گروهها گواهی شرکت در جشنواره را دادند و ما بدون اینکه اعلام شود، به نوعی مهمان ویژه بودیم چون به جز گواهی جشنواره، از طرف انجمنی دانشگاهی و یکی دو نهاد فیلمسازی، هم دو سه جایزه گرفتیم. در ضمن کار ما در قیاس با آنها خیلی مدرن بود. از نظر اجرایی تئاترهای آن منطقه وامدار شوروی سابق هستند، به نوعی کلاسیک و سنتی.
در کل تاجیکستان ۴ کمپانی تئاتر عروسکی داریم. آنجا اصلا گروه آزاد معنی ندارد. ساختمان تئاتری که در آن بودیم، شبیه ایرانشهر خودمان بود با کارمندان و گروههای خودشان و انبار و موزه و حتی اتاق خوابگاه برای مهمانان خارجیشان. سبک کارهایشان هم کاملا کلاسیک بود. فقط از ترکمنستان یک کار مدرن دیدیم. ولی در کار کلاسیک، خیلی قوی هستند. کارهای تاجیکستان به زبان تاجیکی است که ما متوجه میشدیم. تاجیکها تشنه رابطه با ایران هستند و خیلی دوست دارند به جشنوارههای ما دعوت شوند.
او در ادامه به ارایه توضیحاتی درباره شهر دوشنبه پرداخت و افزود: برعکس آنچه در ذهن اغلب ماست، «دوشنبه»، شهری کاملا شیک و مدرن است مانند دبی یا مالزی. در این ۵، ۶ ساله، برنامهای برای نوسازی شهر گذاشتهاند و به شدت آن را پیگیری و اجرا میکنند. مثلا من که به عکاسی از در وپنجره قدیمی علاقه خاصی دارم، نتوانستم چنین سوژهای برای عکاسی پیدا کنم. ولی جالب است که بافت جمعیتی شهر کاملا سنتی است و ۹۰ درصد خانمها لباس وروسری سنتی خودشان را دارند البته بدون تعصب.
تضادهای زیادی هم دارند. از طرفی مشغول نوسازی و مدرن کردن شهرها هستند ولی مثلا بافت بازارشان خیلی سنتی است. اکثریت جمعیت روستانشین و فقیر هستند. در کنار اینها مسجد بسیار مدرن و عظیمی دارند که جزو دستاوردهای این چند سالهشان است.
بیگجانی ادامه داد: خیلی جالب است که در بسیاری از ترکیبهای کلامیشان از واژه «خانه» استفاده میشود، مثل «شفاخانه» برای بیمارستان، «حاجت خانه» برای دستشویی و «اثر خانه» برای موزه. «اثرخانه» پر ابهتی دارند، کاملا مدرن با نورپردازیهای آن چنانی. وارد آن که میشوی، مجسمه بزرگی از کورش کبیر ساختهاند که دو شیر زیر پای اوست و مجسمه دیگری از یعقوب لیث صفاری و … آنها دنبال تاریخسازی و هویتسازی هستند و بزرگترین مرجعی که به آن چنگ انداختهاند، ایران است چون دور تا دورشان کشورهای ترکزبان قرار دارند.
این کارگردان با اشاره به پیشینه شکل گیری جمهوری تاجیکستان یادآوری کرد: کشورهایی مانند ازبکستان و تاجیکستان و … همه بعد از شوروی شکل گرفتهاند. در آغاز، کشور ازبکستان، استانی به اسم تاجیکستان داشته و آنان با پیگیری و مبارزه توانستهاند مستقل شوند و حالا این کشور وابستگی فرهنگی شدیدی به ایران دارد چون میخواهد برای خودش فرهنگ بسازد. اسامی تمام خیابانها، دانشگاهها و مراکزشان از مشاهیر و شعرای ایران است؛ رودکی، خیام، سعدی، ابن سینا و … وسط شهر پارک بسیار بزرگی به نام باغ کورش کبیر ساختهاند. سر سلسله تاریخشان هم شاه اسماعیل سامانی است که حکومت و آرامگاهش در سمرقند بوده. حتی نام واحد پولشان نیز سامانی است که از نام شاه اسماعیل سامانی برداشته شده است.
این گروه در ادامه سفرش به سمرقند و بخارا به ازبکستان رفته و بیگجانی تجربه اجرا و حضور در این دو شهر را این چنین توصیف کرد: بعد از یک هفته که در تاجیکستان بودیم، به سمت ازبکستان رفتیم. در مسیر و در شهر پنجرود به آرامگاه رودکی رفتیم و پس از آن وارد ازبکستان شدیم. گروه تئاتر سمرقند از قبل ما را دعوت کرده بودو با افتخار بگویم که اولین گروه ایرانی بودیم که در سمرقند نمایش اجرا کردیم. سه روز سمرقند بودیم و یک اجرا در تئاتر دولتی عروسکیشان داشتیم. این تئاتر ۱۲۰ سال قدمت داشت، با معماری روسی و طلاکاری آنچنانی.
او درباره حال و هوای سمرقند گفت: سمرقند برعکس آنچه خیلیها فکر میکنند، شهری کاملا روسی است. سالن تئاتری که ما در آن بودیم، قدمت قبل از شوروی داشت. شهر پر از اپرا، باله و ساختمانهای قدیمی روسی است و ۶ کلیسا دارد. اکثریت مردم تاجیک هستند و فارسی زبان ولی در آن، تمام اقوام محلههای خود را داشتند. با اینکه در این دو شهر کاملا به تاجیک و فارسی صحبت میکنند، ولی زبان تئاتر دولتیشان روسی و ازبکی است. روزی که به این شهر رسیدیم، همزمان بود با سفر رییس جمهوری فرانسه. به همین دلیل شهر نیمه تعطیل و تقریبا امنیتی بود ولی اجرای ما به زبان روسی روی صحنه رفت.
این فعال نمایش عروسکی با ارایه توضیحاتی درباره وضعیت تئاتر سمرقند اضافه کرد: سمرقند چهارکمپانی تئاتر دارد؛ عروسکی، دراما، موزیکال و کودک. همه تئاترهایشان را دیدیم و چند جلسه با روسای تئاترهایشان داشتیم. سمرقند چند محله قدیمی داشت. میدان ریگستان که میدان بزرگی بود که معماریش بسیار ایرانی و شبیه کاشان و یزد است.
او با اشاره به تفاوتهای سمرقند و بخارا با دیگر شهرهای ازبکستان خاطرنشان کرد: هرچند این دو شهر در ازبکستان هستند ولی مانند دو جزیره مستقل در این کشور، کاملا تاجیک هستند. یعنی زبانشان فارسی است.
این کارگردان درباره تئاترهای این دو شهر گفت: اینها نیز مانند تاجیکها سیستم تئاتریشان دقیقا وام گرفته از شوروی است. یعنی از نظر زیرساخت و سنت، کلاسیک خیلی پیشرفتهای هستند. اما در سمرقند و بخارا با اینکه کل شهر تاجیک هستند و کاملا فارسی صحبت میکنند، یعنی تاجیک زبان هستند ولی تئاترهایشان را به زبان فارسی اجرا نمیکردند و اجرایشان به زبان ازبکی بود. زبان تئاتر دولتی سمرقند و بخارا یا روسی است یا ازبکی که زبان رسمیشان است.
بیگجانی با اشاره به اینکه در این سفر، پاسخ بخشی از پرسشهای خود را درباره تاریخ ایران گرفته، در این باره توضیح داد: من سه بار موزه رفتم و خیلی از چیزهایی که نمیدانستم، برایم روشن شد. مثل اینکه در خراسان حکومتی به اسم «کوشان» داشتهایم، به مرکزیت بامیان کنونی در افغانستان که بودایی بودهاند و همدوره اشکانیان و ساسانیان و ۴۰۰ سال قدمت داشتهاند و متاسفانه در کتب درسی ما نشانهای از این حکومت نیست.
بیگجانی درباره شهر بخارا نیز توضیح داد: بعد از سمرقند به بخارا رفتیم و مهمان تئاتر عروسکیشان بودیم . خانه آخرین امیر بخارا را رفتیم که یک کاخ گلستان کوچک بود. به همان زیبایی، با تالار آینه و …
سرپرست گروه تئاتر دیماک با ارایه توضیحاتی درباره حس و حال بخارا افزود: بخارا بافتی قدیمی دارد با کاروانسرا و مسجد و مکتبخانه و … که یک بازسازی عالی شده. شهر پر از کافه و صنایع دستی و … است و تا صبح از حیاط کافهها صدای موسیقی میآید. در بافت قدیمی بخارا مجسمه ملانصرالدین را نصب کردهاند، چیزی که اصلا به فکر ما نمیرسد که در مرکز شهرمان میتوانستیم چنین چیزی داشته باشیم. موزهای هم در قلعه آخرین امیر بخارا ساخته شده است.
او با اشاره به استقبال گردشگران از این دو شهر ادامه داد: مثل مور و ملخ توریست دارد. فعلا زیرساختهایی مانند فرودگاه ندارد که اگر درست کنند، اول بخارا و بعد سمرقند به یک قطب توریستی خیلی مهم در منطقه تبدیل میشوند. الان بر مقوله گردشگریشان به شدت کار میکنند. مثلا ویزا را برداشتهاند و مشغول تجهیز هتلها و مهمانخانههایشان هستند. اسامی هتلها، مهمانخانهها همه ایرانی است. نام هتل ما سهراب و برزو بود. بقیه خیام و رودکی و سعدی و ابن سینا و اسامی دیگر گل مریم، گل نسا و گل بانو و … که با لهجه شیرین خودشان میگفتند.
این کارگردان اضافه کرد: همه چیزشان خاص بود، خالص و تمیز. واژگانشان خیلی شیرین است و اغلب، پیشینه زیبایی دارد مثلا کلاه را «کلپوش» میگویند، بزرگ را « کلان»، طراح را «رسام»، همراه بیمار را «نگران»، کف زدن را «خستک !» و ناراحت را «خفه!». با این اسامی و لهجهها و لباسهای سنتی خودشان، گویی به تاریخ میروی. البته همانطور که گفتم معماری سمرقند کاملا روسی بود و مانند شیراز که بافت قدیمی ندارد ولی سرشار از اماکن قدیمی است. سمرقند ۵، ۶ مکان تاریخی داشت اما بخارا یک بافت زیبای قدیم داشت که سنگفرش بود و باید پیاده میرفتیم.
بیگجانی اضافه کرد: گرچه بخارا و سمرقند در ازبکستان هستند و از نظر سیستمی علاقه به ایران بروز داده نمیشد، ولی عشق به ایران را در جای جای شهر، در موسیقی و معماری و تبادلات مردم میشد ملاحظه کرد.
او با تاکید بر اینکه ما باید از همسایگان خود که حافظ تاریخ و فرهنگ ایرانی هستند، حمایت کنیم، در این باره توضیح داد: من فرهنگ قدیمی ایرانی را آنجا دیدم در تاجیکستان، از مجسمه کورش بگیر تا صدای موسیقی ایرانی که در سراسر شهر پخش میشود. آنان تشنه برقراری رابطه با ایران هستند بخصوص سمرقند و بخارا که ما فراموششان کردهایم. شاید از نظر سیاسی، محدودیتهایی داشته باشیم. ولی از نظر فرهنگی میتوانیم از آنان حمایت کنیم. بخصوص که الان میان ایران و قزاقستان و تاجیکستان ویزا برداشته شده و صدور ویزای ازبکستان هم، اینترنتی شده است. بنابراین به راحتی میتوانیم رییس جشنوارهها و تئاترهایشان را دعوت کنیم. فکر میکنم من به عنوان یک پیشقراول فرهنگی رفتم و دیدم چقدر پتانسل بالایی وجود دارد ولی ما متاسفانه اینها را فراموش کردهایم.
ما این را درک نمیکنیم که تاریخ سازی چقدر برایشان مهم است. از جمعیت یک میلیونی سمرقند ۲۰۰ هزار نفر ایرانی هستند که برای خودشان محله دارند با مسجد و درمانگاهی که ایران ساخته و … ولی تنها جایی است که زبانشان ازبکی ترکی است و بلد نیستند فارسی صحبت کنند. در این سفر تضادهای بسیار زیادی دیدم ولی به شدت معتقدم که ما با حمایت فرهنگی از سمرقند و بخارا و دوشنبه، به حفظ فرهنگ ایرانی خودمان کمک میکنیم، چون روزگاری همهمان یکی بودهایم.
انتهای پیام