به گزارش خبرگزاری مجله آرونو، در دنیای امروز، جایی که تلفنهای همراه در دستمان وسیلهای برای ثبت لحظات تبدیل شده است، مفهوم حریم خصوصی به سرعت در حال تغییر است؛ زندگی شخصی بسیاری افراد بهویژه بلاگرها، دیگر در خلوت خود نمیماند، بلکه تبدیل به محتوایی برای جلب توجه و تعامل با مخاطبان میشود. این روزها شاهدیم که فضای اینستاگرام شاهد حضور پررنگ مردی است که بهتازگی همسر جوان خود را از دست داده است؛ او در این روزهای سخت، انتخاب کرده است تا فرایند سوگواری خود را بهصورت عمومی با مخاطبانش تقسیم کند؛ از ثبت لحظههای پایانیافتن رسمی زندگی مشترکشان تا مراسم خاکسپاری و یادبود.
اما آنچه این فضا را از یک سوگ معمولی متمایز میکند، نحوه تعامل او با مخاطبان است؛ اشتراکگذاری ویدئوهای اشکآلود، راهاندازی نظرسنجی در میان استوریهایش، نمایش آمار بالای بازدیدهایش و در نهایت درخواست او برای همراهی و درک مخاطبان با این جمله که: «تنها هستم، پس مرا درک کنید و به دنبال حاشیه نگردید.» و این رویکرد، پرسشهایی را درباره مرزهای اشتراکگذاری احساسات شخصی در فضای مجازی و تأثیر آن بر مخاطبان برمیانگیزد، اما آیا در این عصر نمایشگری، مرز بین زندگی خصوصی و عمومی همچنان وجود دارد؟
در این گزارش به بخش دوم گفتوگو با الهه خوانساری، مدیر آموزش خبرگزاری فارس و معاونت آموزش انجمن سواد رسانههای ایران به تحلیل دقیق چالشهای این پدیده پرداختهایم؛ جایی که سوگ، درد و شادی دیگر تنها در حریم شخصی نمیمانند و به صحنهای عمومی برای تماشای میلیونها چشم تبدیل میشوند.
مجله آرونو: در سبک زندگی بلاگری مرز حریم خصوصی کجاست؟
خوانساری: ما در دورهای زندگی میکنیم که خاطراتی که دوربین گوشیهایمان ثبت میکند، پیش از اینکه پخته شود، منتشر میشود.
در دنیا و عصری که ما در آن قرار گرفتهایم، الگوریتمهای شبکههای اجتماعی غم و شادی را با یک معیار میسنجند؛ آن معیار چیست؟ میزان توجه مخاطب؛ حتی لحظات سوگواری هم از سکوت امن حریم خصوصی عبور کرده و در حال تبدیل شدن به یک صحنه عمومی است.
شاهد این ادعا بلاگری است که این روزها همسرش را از دست داده و بهجای پناه بردن به خلوت برای سوگواری تصمیم میگیرد که دوربین را جلوی خود بگذارد و اشکهایش را لابهلای موزیکهای غمانگیز با مخاطبانش شریک شود که البته امروزه نمونه وی زیاد هستند.
در این راستا مسئله بلاگری تنها یک مسئله نیست و ما درباره یک الگو صحبت میکنیم؛ الگویی که نوجوانهای ما، خانوادهها و حتی خبرنگارهای ما از آن یاد میگیرند؛ این الگو چه میگوید؟ میگوید که اگر میخواهی دیده شوی باید همه چیزهایت را نشان بدهی، حتی دردها، غمها و سوگت را!
ما به عنوان افرادی که متولی سواد رسانهای هستیم میخواهیم بگوییم که توجه گرفتن جایگزین ترمیم روان نیست، سوگواری نمایشی نیست، بلکه بخشی از کرامت انسانی است و در نهایت سکوت هم گاهی میتواند بسیار صدادارتر از فریاد باشد.
اینجاست که ما با پدیدهای روبهرو هستیم که نه فقط روانشناسی فردی، بلکه جامعهشناسی سود را نیز به چالش میکشد؛ علم روانشناسی، سوگ را یک فرایند درونی، تدریجی و نیازمند خلوت میداند، در همین راستا دکتر جیمز ویلیام وردن، استاد روانشناسی و یکی از چهرههای برجسته در مطالعات سوگ تاکید میکند که رویارویی سالم با داغدیدگی نیازمند یک فضای امن برای پردازش هیجانات است، نه صحنهای که بخواهیم واکنشهای احساسی را به نیت تولید محتوا ثبت کنیم.
در این شرایط آیا میتوانیم ادعا کنیم که این نوع بلاگری به سلامت روان کمک میکند؟ یا در واقع نوعی مستندسازی بیرحمانه از رنج شخصی است که برای توجه مخاطب تولید محتوا میکند؟ آیا مخاطب من بهعنوان یک فرد فعال در شبکه اجتماعی، بهعنوان یک بلاگر حق دارد از ریزترین جزئیات سوگ من باخبر باشد یا مرزی وجود دارد که باید برای حرمت تجربههای انسانی آنها را حفظ کنم؟
با تمام احترامی که به عمق این احساسات و حق هر انسانی برای سوگواری به شیوه خودش میگذاریم، اما آیا ثبت و پخش عمومی لحظات خصوصی واقعاً به التیام داغ کمک میکند یا برای جلب توجه بازتولید رنج میکند؟ همچنین یک سوال دیگر هم باید از خودمان بپرسیم که آیا جامعه نیاز دارد زخمهای شخصی افراد را بیواسطه تماشا کند؟
ما در عصری زندگی میکنیم که در معرض نوعی نمایشگری افراطی هستیم که حتی مرگ و سوگ دیگر حریم ندارند، حقیقت زندگی به یک سناریوی محتوا کاهش پیدا میکند و ارزش حقیقت زندگی در حد یک سناریوی محتوا پایین میآید.
ما میدانیم بلاگر بودن بهویژه در حوزه لایف استایل یعنی هر لحظه زندگی خودشان را به یک سوژه برای تولید محتوا تبدیل کنند و در این مسیر بعضی از بلاگرها میآیند و جزئیترین ابعاد زندگی خود را از لحظه بیدار شدن گرفته تا اختلافات خانوادگی، بیماری، سوگواری، بارداری، لحظات خصوصی و همه ابعاد زندگی خود را به نمایش میگذارند و حتی شاهد هستیم که بسیاری از بلاگرها روابط عاشقانه خود، اختلافات زناشویی، بچهدار شدن، جنسیت بچهها، به اختلاف خوردنها و مشاورهای خانوادگی و حتی بحرانهای روانیشان را هم مستند، نیمهمستند و منتشر میکنند.
در عصری که در دست هر شخص یک گوشی هوشمند است و هر مکان به یک استودیوی تولید محتوا تبدیل شده است، باید یاد بگیریم که همهچیز را نباید گفت. وقتی که سبک زندگی ما به یک نمایش مداوم تبدیل شود، حریم خصوصی دیگر انتخاب نیست، بلکه یک مقاومت آگاهانه است و باید کاری کنیم که افراد متوجه شوند هر چیزی را نباید به نمایش بگذاریم.
مجله آرونو: راهکارهای پیشنهادی شما در این خصوص چیست؟
خوانساری: چند راهکار برای اینکه این موارد میان خانوادهها و جوانان به الگو تبدیل نشود، وجود دارد: نخست اینکه به مخاطبان خود در موضوعاتی همچون حریم خصوصی و آداب نمایش زندگی شخصی آگاهی دهیم، چراکه نمایش زندگی شخصی هر کدام از ما آدابی دارد، در همین راستا پیامدهای روانی اشتراکگذاری افراطی حریم خصوصی ما باید از سطح مدرسه تا دانشگاه، مخاطب عام، خانهداران و طیفهای مختلف شغلی و سلیقهای را در بر گیرد.
دوم اینکه ما مخالف تولید محتوا توسط بلاگرها نیستیم و شاهدیم که برخی بلاگرها محتواهای آموزشدهنده، رشددهنده در بحث رشد فردی، توسعه فردی و توسعه اجتماعی تولید و منتشر میکنند، بنابراین باید یاد بگیریم که وقتی میخواهیم تولید محتوایی انجام دهیم، این تولید محتوا با الگوسازی صحیح و با احترام به حریم خود و دیگران باشد و تولید محتوای مسئولانه انجام دهیم، باید به مخاطب خود یاد بدهیم که همیشه دانستن همهچیز فضیلت نیست و گاهی هم ندانستن حفظ حرمت است، همچنین باید تفکر انتقاد رسانهای را در مخاطبان ایجاد کنیم که آنها رژیم مصرف رسانه را برای خود در نظر بگیرند تا هر چیزی را دنبال نکنند، نبینند و نخوردند.
گاهی من بهعنوان معاون آموزش انجمن سواد رسانهای و چون که از مدیران آموزش رسانهای هستم مجبورم برای مطالعات خود صفحات پرمخاطب را دنبال کنم و از بعد سواد رسانهای آنها را مورد تحلیلهای رسانهای و بررسی بگذارم تا ببینم این افراد چه بخشها و شاخصهایی دارند که مخاطب را جذب میکند، اما در کل خواسته ما از مخاطب عامی که از رسانه استفاده میکند این است که از فضای شبکههای اجتماعی و رسانه ماهیگیری کند، چیزی را برداشت کند که به درد خودش، زندگی و فرزندش میخورد، رژیم مصرف رسانهای را رعایت کند و هر چیزی را نبیند، هر چیز را دنبال نکند، رنج و خوشی دیگران را تا جایی که به رشد زندگیاش و به رشد فردیاش کمک میکند، دنبال کند.
بلاگرها اگر میخواهند حرفهایتر باشند و محتوایشان مخاطب را دل زده نکند و همیشه پرچمشان بالا باشد، باید چند نکته را رعایت کنند؛ نخست اینکه تصمیم بگیرند چیزهایی برای زندگی خودشان باقی بماند، در واقع بدانند چه چیزهایی را برای برندشان بگذارند و پیش از انتشار هر چیزی از اعضای خانوادهشان اجازه بگیرند، چراکه گاهی وقتی که بلاگری محتوایی را به نمایش میگذارد و لحظه به لحظه زندگی خود را نمایش میدهد، در واقع دارد حقوق اطرافیانش را نقص میکند و ممکن است که بهطور مثال بچهاش، همسرش، مادرش یا پدرش راضی نباشند که تصویری از آنها منتشر شود، پس بهطور حتم باید حقوق اطرافیانش را هم در نظر بگیرد، اما نکته مهمی که باید به آن توجه کنیم این است که از سوگ نمایش نسازیم، سوگواری مقدس است نه محتوا، بگذاریم بخشی از درد ما در سکوت باقی بماند.
از آنجایی که این محتواها از لحاظ روانی رنج دارند، مخاطب را درگیر میکند، انرژیخوار است و انرژی مثبت و شادی مخاطب را خواسته و ناخواسته درگیر میکند، مخاطب نباید خود را شریک رابطه بلاگر با خانوادهاش، سوگش و خوشحالی او بداند، چراکه همه این خوشی و سوگها برای منِ مخاطب نیست، میتوانم همدردی کنم، اما همزادپنداری نه. از دیدن و فرستادنلحظات شخصی دیگران لذت نبریم و بخشی از سرگرمی ما نشود.
لازم است یکسری برنامههای سواد رسانهای ویژه کودکان، نوجوانان و بزرگسالانمان طراحی کنیم تا به آنها یاد بدهیم که شفافیت مطلق نیست و اینکه من لحظه به لحظه جزئیات زندگیام را به تصویر بکشم فضیلت نیست، حفظ حریم خصوصی نشانه بلوغ رسانهای هر فرد است، در جهان بلاگری میتوانیم دیده شویم، اما دیده شدن هزینه دارد و اگر نسبت به هزینههایش آگاه نباشیم ممکن است که هزینه این دیده شدن درگیر شدن آرامش روانی ما، درگیر شدن رابطههای ما و حتی خدشهدار شدن کرامت انسانی ما باشد.
مجله آرونو: بلاگری در لحظه چه آسیبهایی دارد؟
خوانساری: من فکر میکنم بلاگری در لحظه یا بلاگری سوگ پدیدهای است که آرامآرام بال و پر درمیآورد و همهگیر میشود، اما باید آسیبهای این نوع بلاگری را همه بدانند و من فکر میکنم که این نوع بلاگری فقط حریم شخص بلاگر را نقض نمیکند، بلکه حق سکوت و امنیت روانی سایر اعضای خانواده، همسر، فرزند، والدین و حتی اقوام نزدیک فرد را هم تحتالشعاع قرار میدهد، چراکه همه قرار نیست همه چیز را بدانند.
جامعه ما به بلوغ نیاز دارد تا بپذیرد که بعضی چیزها حرمت دارند و باید ناگفته بمانند، نه بهخاطر شرم، بلکه بهخاطر شأن آن.
به نظر من بلاگرها نیاز به دلسوزی دارند، نیاز دارند که با آنها همراه شویم و به آنها آگاهی دهیم، چراکه نیاز به تولید محتوای مداوم حتی در روزهای غم، خشم یا بیماری آنها را زیر فشار روانی قرار میدهد. خودشان نمیدانند، اما احساس میکنند که چرا سریع عصبانی میشوند، چرا حوصله قبل را ندارند چون ناخواسته فشار روانی روی این افراد حاکم شده است و تصور میکنند که باید برای همه روزهای غم، خشم، شادی، بیماری خود را تولید محتوا کنند. وقتی همهچیز را عمومی میکنیم، دیگر هیچچیز برای ما باقی نمیماند و مرزهای شخصیمان به مرور از بین میرود.
وقتی که بلاگرها یک مراسم سوگ را به تصویر میکشند، افرادی در آن صحنه و در محتواها حاضر هستند که ممکن است رضایت کامل قلبی نداشته باشند و ما نقض حریم اطرافیان را در این رابطه شاهد هستیم و نکته مهم این است که سوگ، جدایی، فرزندآوری، آشتیهای خانوادگی و ارتباطات خصوصی اینها تبدیل به یک پروژهای برای جذب فالوور، تبلیغات و مواردی از این دست میشوند و ما داریم با یک پدیدهای با عنوان تجاری شدن رنج و روابط روبهرو میشویم.
وقتی میگوییم ویلیام وردن از چهرههای برجسته روانشناسی بود و در مطالعات سوگ تاکید میکند برای عبور سالم از فقدان، فرد نیاز به رویارویی تدریجی، پذیرش درونی و بازسازی پیوندهای عاطفی دارد، وقتی که یک چهره برجسته این حرف را میزند، اکنون شما تصور کنید که در این فرایند فردی که سوگوار استدر معرض چشم هزاران نفر، در معرض لایکها، کامنتها و قضاوتهای گاهی دلسوزانه و گاهی زهر آلود قرار بگیرد! اینجاست که باید ببینید امنیت روانی این فرد چطور مختل میشود و در این نقطه است که پای سواد رسانهای وسط میآید.
سواد رسانه یعنی اینکه ما توانایی درک، تحلیل و ارزیابی پیامهایی که از رسانهها دریافت میکنیم یا تولید میکنیم را داشته باشیم، یعنی اینکه تشخیص دهیم، آگاه باشیم، مهارتش را داشته باشیم و تشخیص دهیم که چه چیزی باید عمومی شود و چه چیزی باید خصوصی بماند، نه بهخاطر ترس بلکه بهدلیل احترام به سلامت روان من، سلامت روان شما، حرمت دیگران و حرمت و سلامت روان جامعه.
مجله آرونو: بلاگری که در سوگ عزیزترین فرد زندگیاش است، چطور میتواند در فضای مجازی فعالیت کند، استوری بگذارد یا لایو بگیرد؟
خوانساری: بهدلیل همان فشار روانی است که وی را تحت فشار قرار میدهد. گاهی وقتی به چهره فرد عزادار نگاه میکنیم میبینیم که سرشار از غم و سوگواری است، اما بهدلیل اینکه تحت فشار روانی بوده است میخواهد به اصطلاح با دنبالکنندههایش ارتباط برقرار کند و باید حال خود را در میان بگذارد، این همان فشار روانی کاذبی است که وی در خود تصور میکند.
افرادی که در حوزه بلاگری فعالیت میکنند و نسبت به ثبت جزئیترین لحظات زندگی شرطی میشوند، گاهی موجب میشود که قدرت تشخیص فرد تحتالشعاع قرار گیرد و فراموش میکند که در سکوت و در امنیت روانی به خودش فرصت بازسازی پیوندهای عاطفیام و فرصت رویارویی تدریجی با این سوگ عظیم را بدهد و فراموش میکند که نیاز به سکوت، امنیت روانی و خلوت دارد تا به پذیرش درونی برسد.
وقتی حریم خصوصی ما نقض میشود ناخواسته با همه فشارهای روانی بهعنوان یک آسیب روبهرو میشویم، در همین راستا احساس میکنم افرادی که حریم خصوصیشان ناخواسته تحتالشعاع جذب مخاطب قرار میگیرد، افرادی هستند که نیاز به کمکهای مشاورهای دارند تا با مشاوره به آگاهی و حل این موارد برسند.
گفتوگو از: زهرا سادات سلطانی، خبرنگار مجله آرونو