به گزارش خبرگزاری مجله آرونو، پایتخت، همچنان جزو سریالهایی است که افراد زیادی پای آن مینشینند و با تمام نقدها و حواشی که داشته است، مهمترین نقطه قوت آن، خانواده است؛ خانواده دقیقاً همان پناهگاه امنی است که خیلیها تلاش دارند تقدس آن را زیر سوال ببرند، اما در این میان، سکانسی از یک گفتوگوی آشنا اما غمانگیز بین شخصیت بهتاش با نقی، واکنشهای زیادی داشت؛ گفتیم آشنا، چون کمتر خانوادهای است که چنین دیالوگی بین فرزند جوان و نوجوانشان با بزرگترها نداشته باشد و غمانگیز، چون شرمندگی یک پدر در کنار آرزوهای بربادرفته یک جوان پرنشاط، در حالی که تقصیر هیچ کدامشان نیست، قلب را به درد میآورد.
آنچه در این فیلم بهخوبی به چشم میخورد، تضاد فکری بین دو نسل است، بهطور قطع نسلی که سن و سال بیشتری دارد هم روزی جوان بوده، آرزو داشته و در مسیر خواستههایش با سنگهای بزرگی روبهرو شده است، اما برای حفظ خانواده و آرامش آن، گاهی از خودش دست کشیده و کسی چه میداند که چه شبها که از عجز و ناتوانی گریسته است؛ اکنون گاهی شانس میآورد و خانواده حامی و قدرشناسی مثل هما پیدا میکند که بین تمام سختیها کنارش هستند، اما کم نیستند کسانی که با تمام رنجهای پنهان و آشکار دنیایشان، شدت نادیده و سرزنش میشوند.
اما نمیتوان از خشم توأم با غم بهتاش گذشت؛ شاید نماینده نسل جدید امروز که تمام تلاشش را کرده است تا عزیز خانواده باشد و سربلندشان کند، اما انگار او هم نادیده گرفته شده است؛ نسل جدید هم با سختیهای زیادی روبهروست که هرکسی میداند رهایی از آنها آنچنان آسان نیست؛ آینده مبهم، فشار خانوادهها، نادیده گرفته شدن علایق، نرسیدن به خواستهها به علت نبود بستر؛ اینها چیز کمی نیست و زمان آن را تبدیل به خشم میکند.
خشمی که گاهی با گریه و برخورد فیزیکی همراه میشود و بعد احساس گناهی که من نباید با خانوادهام چنین برخوردی میکردم بالا میآید، از طرف دیگر، احساس شرم، غم و خشمی برای والدین که بیاغراق انگار تمام دنیا با این حرفها روی سرشان خراب میشود.
هر دو راست میگویند، هر دو حق دارند، هر دو تلاششان را کردهاند، اما این بازی بین هیجانات و احساسات، گاهی تبدیل به لجبازی، زد و خورد یا برخوردهای کلامی و رفتاریای میشود که روی خانواده تأثیر بسیار بدی خواهد گذاشت و به قولی حرمتها را خدشهدار خواهد کرد، همچون سیلی سخت فرزند به پدر در فیلم برادران لیلا یا حتی برعکس؛ اینجاست که اهمیت روانشناسی و یاد گرفتن پل زدن بین دو نسل، اهمیت خود را بیشتر نشان میدهد.
اما سکانس دیگر شب گذشته، آنجایی که بهتاش روی دیگر نسل جدید را هم نشان داد؛ همان جوان معترض که با تمام کارهایش، همچنان علاقه به خانواده و شجاعت در رگهایش جریان دارد، در برابر خطری مثل حمله خرس ایستاد تا به کسی آسیبی نرسد؛ شاید بگویید این فیلم بود و آن هم یک سکانس «غیرواقعی»! اما باید سری هم به دنیای بیرون زد! در دنیایی که همین نسل جدید، توسط برخی، با عناوینی همچون «سوسول»، «بیعرضه» و «بیمسئولیت» خطاب میشود، جوانان رعنا و باغیرتی هستند که بهصورت کاملاً واقعی برای آبرو و آرامش خانواده خود میجنگند. دختر و پسر هم ندارد.
پایان کلام، نسل جدید طوفان ویرانکنندهای که آن را طرد کرد، نیست، اما ساحل آرام هم نیست. اقتضای سن و البته زمانه هم در این موضوع تأثیر دارد. نسل جدید با تمام برچسبهایی که به آن زده میشود، همچنان پای خانواده و ارزشهایش ایستاده است و گاهی فقط نیاز دارد که شنیده و درک شود و پدر و مادرها، باید بیش از پیش به این موضوع توجه داشته باشند.