به گزارش خبرگزاری مجله آرونو، در فضای رسانهای و مجازی امروز، گروههای فشار (چه سازمانیافته و چه خودجوش) با ایجاد جو ارعاب و قضاوتهای سریع، سلبریتیها را در دام «مارپیچ سکوت» میاندازند؛ در واقع این پدیده زمانی رخ میدهد که افراد بهدلیل ترس از انزوا یا حمله، از بیان دیدگاههای واقعی خود یا دفاع از حق خودداری میکنند.
سلبریتیها اغلب در معرض نظارت دائمی هستند و هر اظهارنظر یا حتی سکوت آنان میتواند به بهانهای برای هجمه تبدیل شود. در چنین شرایطی، حتی اگر شخصی مورد اتهام ناعادلانه یا تحریف واقعیت قرار گیرد، ممکن است برای حفظ باقیمانده اعتبار عمومی یا جلوگیری از تشدید حملات، از واکنش مستقیم و دفاع آشکار پرهیز کند.
این گروههای فشار با استفاده از مکانیسمهایی همچون هشتگهای گسترده، کمپینهای هماهنگ تحقیر، انتشار گزینشی اطلاعات و القای «حکم عمومی»، فضایی میسازند که در آن صدای مخالف یا حتی توضیح خنثی به حاشیه رانده میشود. در این مارپیچ، سلبریتی احساس میکند اکثریت فضای مجازی علیه او موضع گرفتهاند و هرگونه دفاعی، تنها آتش انتقادات را شعلهورتر میکند. نتیجه آن میشود که بسیاری ترجیح میدهند سکوت پیشه کنند، عذرخواهی نابجا کنند یا حتی مواضع خود را مطابق با جریان غالب تعدیل کنند، حتی اگر در باطن با آن مخالف باشند.
تأثیر این پدیده تنها به سلب اختیار فردی محدود نمیشود، بلکه به مرور زمان فضای عمومی گفتوگو را نیز مخدوش میکند. وقتی سلبریتیها بهعنوان افراد تأثیرگذار نتوانند از حقوق یا دیدگاههای منطقی خود دفاع کنند، در واقع فضایی ایجاد میشود که در آن تنها یک صدا بلند و غالب شنیده میشود و دیگران به تدریج خاموش میشوند. این امر نهتنها تنوع آرا را کاهش میدهد، بلکه جامعه را از بحث سالم و اصلاح دیدگاهها محروم میکند، در نهایت، این مارپیچ سکوت میتواند به حذف تدریجی صدای منتقدان، هنرمندان مستقل و کسانی بیانجامد که حاضر نیستند خود را با فشارهای جمعی همسو کنند.
سیزدهم آذر ۱۴۰۲ بود که لیندا کیانی در صفحه شخصی خود اینطور نوشت:
«عده زیادی هستند که سازماندهی شده میان زیر پستهای من و همکارانم و یا دیگر چهرههای شناخته شده با هجمه سنگین کامنتی سعی دارن که جلوی حق گویی ماهارو بگیرن هدفشونم اینه که ما رو اسیر مارپیچ سکوت کنند.»
اما نکته قابل توجه آن است که پس از چند روز حتی این پست هم از صفحه کیانی حذف شد!
پس از آن الهام حمیدی بیستم آذر ۱۴۰۲ نوشت:
«اخیراً خیلی بحث توهینهای کامنتی به شخصیتها تو رسانه توسط افراد مختلف مطرح شده
گفتم بد نیست بگم من هم تحمیل سکوت رو ٢ جا دیدم
یکبار وقتی فوتبالیست هامون تو جام جهانی حق شادی بعد از گل نداشتن
و یکبار هم وقتی بازیگرامون بعد شرکت تو جشنواره فجر کلی فحش خوردند
ظاهراً اشاره به هر اتفاق امیدوارکننده ای سیل توهین تو کامنت ها و دایرکت رو به همراه داره
آیا واقعاً صاحب این اکانتهای توهین کننده مردم با فرهنگ ایرانی ان؟»
(هرچند این پست نیز در روزهای بعد در صفحه حمیدی قابل مشاهده نبود!)
و درنهایت چند روز بعد هم متین ستوده نیز نسبت به این موضوع واکنش نشان داد:
«دیدم بعضی از همکارهای عزیزم در رابطه با توهینهای کامنتی به شخصیتها تو فضای مجازی صحبتهایی کردن
راستش دلم خیلی گرفت شاید چون پارسال همین موقعها خیلیها سر کارشون رو میرفتن و زندگیشون بر مدار، ولی خیلییییی های دیگه نمیتونستن حتی به سر کار رفتن فکر کنن چون مورد اهانت و فحاشی و قضاوت قرار میگرفتن.»
(و در صفحه متین ستوده هم این روزها چنین پستی وجود ندارد!)
البته باید گفت که این موضوع و گیر افتادن در دام مارپیچ سکوت، تنها به روزهای اغتشاشات ۱۴۰۱ و مباحث داخلی محدود نمیشود و بر همین اساس اردیبهشت سال ۱۴۰۳ بود که «الناز شاکردوست» از بازیگران مطرح کشورمان برای روز جهانی مادر پستی متفاوت از مادرانی منتشر کرد که در این ماهها رنجهای فراوانی کشیدهاند:
«روز مادر را چگونه میتوان تبریک گفت؟ سکوت جامعه جهانی در برابر جنایت اسرائیل در غزه و نقض حقوق زنان فلسطینی نابخشودنی است.»
اما به چند ساعت نکشید که این پست در صفحه او قابل مشاهده نبود و اقدام به حذف آن کرد!
در این روزها نیز این روند برای «محمدرضا شایع رقم خورد»؛ محمدرضا شایع به تازگی در برنامه «گنگ» پلتفرم فیلیمو شرکت کرد (البته شبهاتی درباره روند صدور مجوز این برنامه مطرح شده است)؛ یک مصاحبه ساده که البته بخشهایی از آن هم محتاطانه بود، اما همین حضور، موجی از حملات و قضاوتهای بیرحمانه رو در پی داشت که اغلب با محتوای واقعی صحبتهای او فاصله زیادی داشت.
از روز پخش این برنامه بسیاری علیه شایع موضعگیری کردند، به این دلیل که گفته بود دوست دارد در کشور خودش کار و مسیر قانونی را برای فعالیت حرفهای دنبال کند.
این عبارت، در شرایط عادی، خواستهای طبیعی به نظر میرسد: هنرمندی که سالها تجربه دارد، اکنون میخواهد در چارچوب رسمی به کارش ادامه دهد، اما مشکل از آنجایی آغاز میشود که در گوشهای از فضای مجازی، «ماندن» و فعالیت در چارچوب رسمی به نوعی جرم تلقی میشود.
گویی هنرمندی که تصمیم میگیرد در وطن خود بماند، مرتکب خطایی ناگفته شده است و در نهایت با این حجم از توهین حتی مجبور به عذرخواهی برای موضوعی شود که نیاز به عذرخواهی ندارد.
در فضای رسانهای امروز، گروههای فشار با بهرهگیری از سازوکارهای روانشناسی اجتماعی و الگوریتمهای پلتفرمها، سلبریتیها را در یک مارپیچ سکوت استراتژیک محبوس میکنند. این پدیده تنها محدود به حمله مستقیم نیست، بلکه با استفاده از تاکتیکهای نوین همچون تحریف گزینشی گفتار، حمله هماهنگ گزارشدهی و ایجاد انگهای ایدئولوژیک، هزینه دفاع را برای فرد به سطحی غیرمنطقی افزایش میدهد. نتیجه، شکلگیری یک اقناع اجباری است که در آن سکوت یا همسویی ظاهری، بهعنوان راهحل بقای حرفهای در نظر گرفته میشود.
نمونههای عینی از لیندا کیانی و الهام حمیدی تا الناز شاکردوست و محمدرضا شایع، نشان میدهد که این مارپیچ تنها محدود به یک برهه یا جریان خاص نیست، بلکه به یک ابزار کنترل گفتمان در اکوسیستم دیجیتال تبدیل شده است. در این فضا، حتی بیانیههای میهنی یا مواضع انسانی نیز میتوانند هدف حملات سازمانیافته قرار گیرند و فرد را به حذف محتوا یا عذرخواهی وادار کنند. این فرایند، در نهایت منجر به تغییر توازن قدرت گفتمانی به نفع جریانهای پرسر و صدا و سازمانیافته میشود و تنوع آرا را در سطح عمومی مخدوش میکند.
پیامد این سیستم، ایجاد یک چرخه معیوب سکوت است: سلبریتی برای حفظ امنیت حرفهای سکوت میکند، سکوت بهعنوان پذیرش یا تسلیم تفسیر میشود و این تفسیر به نوبه خود به گروههای فشار برای تشدید فشار مشروعیت میبخشد.











