به گزارش خبرگزاری مجله آرونو، امروزه در نمایش خانگی، شاهد پخش فیلم و سریالهایی هستیم که با وجود برخی انتقادات، توانستهاند محتواهای متفاوتی را در خود بگنجانند؛ محتواهایی که شاید مخاطب در نگاه اول قادر به تحلیل آن نباشد در حالی که اثر روانشناسی آنها در جایجای فیلم، حائز اهمیت است؛ یکی از این سریالها، افعی تهران بود که اخیراً با کارگردانی سامان مقدم و بازی سحر دولتشاهی، پیمان معادی و آزاده صمدی در نمایش خانگی پخش شد؛ این سریال چهارده قسمتی، ماجراهای یک کارگردان سینماست که درگیر پرونده قتل میشود و برای حل مشکلاتش به روانشناس مراجعه میکند که در طی آن، مفاهیم مهمی به مخاطب منتقل میشود.
در این راستا، ملینا شیرانی روانشناس بالینی و متخصص سایکودراما (روان نمایشگری) اظهار میکند: این فیلم به نقش پدیدههای روانشناختی و ذهنی بهعنوان عوامل مهمی که میتوانند فاکتورهای آسیبرسان تلقی شوند توجه کرده و همچنین به اهمیت درمان گرفتن افراد تاکید دارد.
وی میافزاید: در یکی از سکانسها میبینیم که تعارض بسیار مهمی در آرمان یا پیمان معادی اتفاق میافتد، یعنی از یک طرف از پدر خشم و نفرت دارد و از طرفی در سکانسی که پای پدرش آسیب میبیند و درد میگیرد، احساس گناه میکند و به گریه میافتد؛ در این راستا، روانکاوی معتقد است که وقتی انسان از سمت پدر و مادر مورد بی توجهی قرار گیرد، دچار دوسوگرایی و تعارض در زندگی میشود؛ تجربه همزمان خشم و نفرت نسبت به والدین با احساس گناه، عذاب وجدان و دوست داشتن پدر و مادر در این افراد وجود دارد زیرا نمیتوانند هیچکدام از این احساسات را غلبه دهند و بنابراین درگیر کشمکش یا تعارض ذهنی میشوند.
این روانشناس خاطرنشان میکند: مسئله دیگر این است که در آرمان متوجه میشود در برابر پسر خودش، رفتاری شبیه به رفتار والدینش با خودش دارد؛ این یعنی اگر از سوی والدین، آسیبی دیدهایم، باید قبل از بچهدار شدن اقدام به درمان کنیم وگرنه در ۵ سال اول زندگی، ناخواسته همان رفتارهای آسیبرسان را با فرزندان خود خواهیم داشت و به همین ترتیب، برخی مشکلات نسل در نسل ادامه پیدا میکند.
شیرانی با بیان اینکه عدم توانایی همدلی کردن توسط آرمان، از آسیبهای دوره کودکیاش ناشی میشود میگوید: او گاهی فقط از بقیه انتظار دارد که همان توقعات کودکی برآورده نشده هستند زیرا والدینش با او همدلی نکردند؛ مثلاً در سکانسی یادش آمد که از تاریکی ترسید و دوست داشت به کسی پناه بیاورد در حالی که والدین مسئولیت پذیری که به او بگویند ما تو را درک میکنیم که از آن تاریکی چه احساسی داری، وجود نداشتند.
وی ادامه میدهد: وقتی مادر یکی از بازیگران فیلم آرمان، فوت میکند نمیتواند همدلی کند، تا جایی که امین حیایی او را نصیحت میکند که گاهی هم باید خودمان را جای بقیه قرار دهیم تا احساسشان را درک کنیم؛ این موضوع در زوج درمانی و اختلاف بین آنها به کار میآید چرا که زوجین به دلیل عدم توانایی و مهارت همدلی، فکر میکنند که دارد لجبازی صورت میگیرد که ناشی از کودکی است.
روانشناس بالینی با اشاره به معیارهای سختگیرانه آرمان در این سریال، تصریح میکند: آرمان، معمولاً کسی را تأیید نمیکند؛ حتی گاهی از کلام تند درباره افراد استفاده میکند و با کسی صمیمی نمیشود تا جایی که با زنان زندگی خودش هم رابطه خوبی ندارد؛ رابطه نافرجام با درمانگر نیز به خاطر خشم از مادر در کودکی است که باعث شده نتواند در بزرگسالی رابطه موفقیت آمیزی با جنس مخالف داشته باشد؛ از طرفی به علت تنفر و خشم از والدین، تبدیل به یک شخصیت انتقادگر میشود.
شیرانی با اشاره به اینکه علیرغم نقاب قدرتمند و خشمگین روی چهره آرمان، این شخصیت بارها تکرار میکند که من آنقدر ناتوان بودم که تا ۵۰ نتوانستم حتی یک فیلم تحویل دهم، تشریح میکند: این نشان میدهد که افراد آسیب دیده، زیر نقاب قدرت، عزت نفس شکنندهای دارند؛ از طرف دیگر فروید میگوید سلامت و بهداشت روان افراد را با دو مورد عشق و کار میتوان سنجید؛ اگر فرد نتواند در کار حرفهای و روابط عاطفی موفق باشد، پس میتواند در سلامت روان مؤثر شود و در این فیلم طوری کارگردانی میشود که هر دو فاکتور در این شخصیت وجود دارد.
وی ادامه میدهد: آنچه در بحث رواندرمانی بر آرمان گذشت، میتواند برای مخاطبان الهام بهش باشد؛ این جلسات، فراز و نشیبهای زیادی را طی کرد؛ گاهی روانشناس به عنوان شنونده و تحلیل کننده پیگیر ظاهر میشود تا جایی که آرمان از درمانگر خودش عصبانی میشود و حتی درمان را رها میکند؛ در حالی که درمانگر در حال انجام کار درست درمانی بود؛ با این حال پیمان بعد از مدتی اعتراف میکند که مراجعه به روانشناس باعث شده تغییرات مهمی در روابط و اتفاقات زندگیاش رخ دهد.
روانشناس بالینی تصریح میکند: مخاطب، شاهد تغییرات نامحسوس روان درمانی است، هرچند نمیشود با یک کلید طلایی همه مشکلات را حل کرد؛ حتی غمگین شدن یا عصبانی شدن از درمانگر به این معنا نبوده که درمانگر کارش را اشتباه انجام داده بلکه اغلب این خشمها و زخمهای خود مراجع است که روی درمانگر فرافکنی میشود اما بعد از گذشتن از فراز و نشیبها و آرام شدن دریای ذهنی، افقهای جدید برای مراجع باز میشود، همان طور که برای آرمان رخ داد.
شیرانی با بیان اینکه حتی وقتی اوایل جلسات احساس عدم ثمربخشی یا خشم از تراپیست داریم باید به جلسات ادامه دهیم، میگوید: یکی از سکانس مهم آن است که آرمان به مادرش گفت من از تو گذشتم و تو را بخشیدم، در حالی که قبلاً از او کینه داشت و گذشتهها را تداعی میکرد؛ اما آخرین جلسات درمان به منسجم شدن زندگی، بهبود رابطه با همسر سابق و قدر فرزند را دانستن منجر شد که مصادف با زمانی است که او مادر را بخشید و این اتفاق درباره پدر هم در ذهنش افتاد که از نظر بالینی ارزشمند است، زیرا تا زمانی که فرد نتوانسته باشد پدر و مادر خود را ببخشد و از باتلاق خشم و نفرت آنها بیرون بیاید، نمیتواند تغییرات مهمی در زندگی اعمال کند؛ خشمها، افراد را در باتلاق نگه میدارند و اجازه زندگی با کیفیت را از آنها میگیرد.