به گزارش خبرگزاری مجله آرونو، در روانشناسی وجودی، سکوت نهتنها غیاب صدا، بلکه فضایی برای تأمل، معنا و تجربه درونی است و برای فرد ناشنوا، سکوت بخشی از زیستجهان او و به عنوان بستری برای شکلگیری ارتباطات غیرکلامی، درک متفاوت از زمان و تجربهای منحصر بهفرد از حضور است و این سکوت میتواند منبعی برای آرامش درونی، تمرکز و حتی خلاقیت باشد، اما در جوامعی که سکوت را با انزوا یا ناتوانی برابر میدانند، همین سکوت ممکن است به اضطراب، طردشدگی یا احساس بیارزشی تبدیل شود.
هیجانات انسانی به طور معمول با نشانههای صوتی مانند لحن، شدت و آهنگ بیان میشوند، اما افراد ناشنوا، بهویژه آنهایی که از کودکی با زبان اشاره بزرگ شدهاند، هیجانات را از طریق چهره، حرکات بدن و ریتمهای بصری درک میکنند و این نوع پردازش هیجانی که در روانشناسی شناختی بهعنوان جبران حسی شناخته میشود، موجب تقویت حساسیت به حالات چهره و زبان بدن میشود و به عنوان مثال، یک کودک ناشنوا ممکن است زودتر از همسالان شنوای خود، تفاوت بین خشم و ناراحتی را در چهره والدین تشخیص دهد و این توانایی میتواند در روابط اجتماعی، هنرهای نمایشی و حتی رواندرمانی مؤثر باشد.
نظریه دلبستگی بر این باور است که پیوند عاطفی ایمن با مراقبان اولیه، پایهگذار سلامت روان در بزرگسالی است و در کودکان ناشنوا، این پیوند بهشدت وابسته به کیفیت ارتباط غیرکلامی با والدین است؛ اگر والدین از زبان اشاره استفاده، تماس چشمی مؤثر برقرار کنند و به علائم بصری کودک پاسخ دهند، دلبستگی ایمن شکل میگیرد، اما اگر کودک احساس کند که دیده نمیشود یا نمیتواند احساسات خود را منتقل کند، ممکن است الگوهای دلبستگی ناایمن یا اجتنابی در او شکل بگیرد که این الگوها در بزرگسالی میتوانند به مشکلاتی مانند ترس از صمیمیت، وابستگی افراطی یا اجتناب از روابط منجر شوند.
دوره نوجوانی زمان شکلگیری هویت، استقلال و خودپنداره است و نوجوانان ناشنوا در این مرحله با چالشهای مضاعفی روبهرو هستند که از یکسو با تلاش برای پذیرش تفاوتهای خود و از سوی دیگر با فشارهای اجتماعی برای تطابق با هنجارها درگیر میشوند و اگر جامعه، مدرسه و خانواده به توانمندیهای آنها توجه نکند، ممکن است خودپندارهای منفی شکل بگیرد که با احساس شرم، انزوا یا طرد همراه باشد، اما در محیطهایی که زبان اشاره پذیرفته شده، ناشنوایان موفق و الگوهای مثبت حضور دارند، نوجوان میتواند هویتی مثبت، مستقل و خلاق شکل دهد و خودپنداره سالم در نوجوانان ناشنوا، بستگی مستقیم به کیفیت تعاملات اجتماعی و دسترسی به منابع فرهنگی دارد.
تجربه متفاوت ناشنوایان از رشد هویتی / زبان اشاره موجب تقویت تفکر فضایی، حافظه تصویری و تواناییهای حل مسئله میشود
فاطمه خدادادی، روانشناس بالینی با بیان اینکه ناشنوایی بخشی از هویت فردی و اجتماعی بسیاری از افراد است و از دیدگاه روانشناسی، ناشنوایان ممکن است تجربهای متفاوت از رشد هویتی، بهویژه در جوامعی که زبان اشاره به رسمیت شناخته نمیشود، داشته باشند، به خبرنگار مجله آرونو میگوید: احساس تعلق به جامعه ناشنوایان، استفاده از زبان اشاره و تجربههای مشترک فرهنگی میتواند نقش مهمی در شکلگیری عزت نفس و سلامت روان آنها ایفا کند.
وی با بیان اینکه کودکان ناشنوا در صورت دسترسی به زبان اشاره از سنین پایین، میتوانند رشد شناختی و زبانی طبیعی و حتی پیشرفتهای داشته باشند، میافزاید: مطالعات نشان داده است که زبان اشاره نه تنها جایگزین مناسبی برای زبان گفتاری است، بلکه در بعضی موارد موجب تقویت تفکر فضایی، حافظه تصویری و تواناییهای حل مسئله میشود و تأخیر در دسترسی به این زبان، میتواند منجر به مشکلات شناختی شود.
روانشناس بالینی با بیان اینکه ناشنوایان اغلب در زمینههایی مانند هنرهای بصری، طراحی و حتی ریاضیات و فناوری، استعدادهای چشمگیری از خود نشان میدهند، تصریح میکند: تمرکز بیشتر بر دریافتهای دیداری، حساسیت به حرکات و الگوها و توانایی درک دقیق زبان بدن، آنها را در بعضی حوزهها برجستهتر از دیگر افراد میسازد و این توانمندیها نباید بهعنوان جبران دیده شوند، بلکه بخشی از تنوع طبیعی استعدادهای انسانی به شمار میرود.
عوامل آسیبزا برای ناشنوایان / برخورد مناسب با افراد ناشنوا نیازمند آگاهی، احترام و تطبیق شیوههای ارتباطی است
خدادادی با بیان اینکه یکی از مهمترین عوامل آسیبزا برای ناشنوایان، تبعیضهای ساختاری، نادیدهگرفتن نیازهای ارتباطی و دسترسی نداشتن به خدمات مناسب است، ادامه میدهد: احساس طردشدگی، انزوای اجتماعی و اضطرابهای ارتباطی میتواند در صورت نبود حمایت کافی، به افسردگی یا کاهش اعتماد به نفس منجر شود و تأکید بر این است که پذیرش تفاوتها و فراهمکردن بسترهای ارتباطی، نقش کلیدی در سلامت روان دارد.
وی با بیان اینکه برخورد مناسب با افراد ناشنوا نیازمند آگاهی، احترام و تطبیق شیوههای ارتباطی است، میگوید: یادگیری اصول اولیه زبان اشاره، استفاده از نوشتار یا ابزارهای تصویری و توجه به زبان بدن، میتواند تعامل را مؤثرتر کند و مهمتر از همه، باید از نگاه ترحمآمیز یا ناتوانپندارانه پرهیز و به جای آن، بر توانمندیها و مشارکت فعال ناشنوایان در جامعه تأکید کرد.
روانشناس بالینی با اشاره به اینکه برای تحقق عدالت ارتباطی، باید آموزش زبان اشاره از دوران خردسالی، تولید محتوای رسانهای قابل دسترس مانند زیرنویس و ترجمه همزمان و سیاستگذاریهای فراگیر در حوزه سلامت روان و آموزش عمومی تقویت شود، اضافه میکند: روانشناسی فرهنگی نشان میدهد که تغییر نگرش جمعی نسبت به ناشنوایی، موجب غنای فرهنگی و افزایش همدلی در جامعه میشود.
احترام به قواعد ارتباطی، ارزشهای اجتماعی و سبکهای بیانی ناشنوایان، کلید ایجاد تعاملات سالم است
سمیه طاهری، روانشناس و مشاور خانواده با بیان اینکه برای بسیاری از ناشنوایان، زبان اشاره نهتنها ابزاری برای ارتباط، بلکه زبان مادری روانی است و احساسات، خاطرات و هویت در آن شکل میگیرد، به خبرنگار مجله آرونو میگوید: روانشناسی زبان نشان میدهد که زبان اشاره میتواند مانند زبان گفتاری، ساختارهای پیچیده ذهنی را شکل دهد و حتی در بعضی موارد، به تقویت تفکر انتزاعی و خلاقیت کمک کند و محروم کردن کودک ناشنوا از زبان اشاره، معادل محروم کردن او از دسترسی به دنیای ذهنی است.
وی با بیان اینکه مغز انسان توانایی شگفتانگیزی در بازآفرینی حسی دارد و در افراد ناشنوا، نواحی شنوایی مغز میتواند برای پردازش اطلاعات دیداری یا لمسی فعال شود، میافزاید: این پدیده که به پلاستیسیته عصبی معروف است، نشان میدهد که ناشنوایان میتوانند با چشمهای خود بشنوند، با دستهای خود ارتباط برقرار و دنیای اطراف را به شیوهای متفاوت، اما کامل تجربه کنند.
روانشناس و مشاور خانواده با اشاره به اینکه جامعه ناشنوایان را میتوان یک فرهنگ زبانی مستقل دانست، تصریح میکند: تعامل با افراد ناشنوا بهویژه در جوامعی که زبان اشاره رسمی نیست، نیازمند درک تفاوتهای فرهنگی است و باید توجه داشت که احترام به قواعد ارتباطی، ارزشهای اجتماعی و سبکهای بیانی ناشنوایان، کلید ایجاد تعاملات سالم و برابر است.
خانواده نخستین و مهمترین بستر روانی برای کودک ناشنوا است / عملکرد بالاتر ناشنوایان در محیطهای کاری نیازمند دقت و تمرکز
طاهری با بیان اینکه خانواده نخستین و مهمترین بستر روانی برای کودک ناشنوا است، ادامه میدهد: اگر خانواده زبان اشاره را بیاموزد و محیطی پذیرنده فراهم کند، کودک میتواند عزت نفس، امنیت روانی و مهارتهای اجتماعی بالایی کسب کند، اما در صورت طرد یا نادیده گرفتن نیازهای ارتباطی، کودک ممکن است دچار اضطراب، انزوا یا اختلالات رفتاری شود و آموزش خانوادهها نقش حیاتی در پیشگیری از آسیبهای روانی دارد.
وی با اشاره به اینکه در محیطهای کاری، ناشنوایان میتوانند عملکردی برابر یا حتی بالاتر از دیگر افراد داشته باشند و این موضوع بهویژه در مشاغلی که نیازمند دقت، تمرکز یا مهارتهای دیداری است، بیشتر دیده میشود، میگوید: روانشناسی سازمانی نشان میدهد که با فراهمکردن ابزارهای ارتباطی مناسب مانند مترجم زبان اشاره یا زیرنویس، میتوان بهرهوری و رضایت شغلی ناشنوایان را بهطور چشمگیری افزایش داد.
روانشناس و مشاور خانواده با تاکید بر اینکه ارتباط فقط صدا نیست و نگاه، حرکت، لمس و حضور را نیز در برمیگیرد، اضافه میکند: روانشناسی ارتباطات غیرکلامی نشان میدهد که بخش عمدهای از تعامل انسانی از طریق زبان بدن، حالات چهره و ریتم حرکات منتقل میشود که این حوزهها، حوزههایی است که ناشنوایان در آنها بسیار خوب عمل میکنند.
خلاقیت در افراد ناشنوا اغلب مسیرهای متفاوتی را طی میکند و تجربههای چندحسی، استفاده از زبان اشاره و نیاز به نوآوری در ارتباط، میتواند منجر به شکلگیری سبکهای منحصربهفرد در هنر، طراحی، شعر و حتی داستانگویی شود؛ به عنوان مثال، برخی هنرمندان ناشنوا از ریتمهای بصری و حرکات دست برای خلق آثار نمایشی استفاده میکنند که از نظر زیباییشناسی، تجربهای متفاوت از هنر است و روانشناسی خلاقیت نشان میدهد که محدودیتهای حسی میتواند بهجای مانع، محرک خلاقیت باشند.
اضطراب اجتماعی در افراد ناشنوا اغلب ناشی از ترس از سوءتفاهم، نادیدهگرفتهشدن یا طرد در موقعیتهای عمومی است و به عنوان مثال، در یک جلسه کاری بدون مترجم زبان اشاره، فرد ناشنوا ممکن است احساس کند که حضور او بیاهمیت است یا نمیتواند مشارکت کند و این تجربههای مکرر میتواند به اضطراب، اجتناب از موقعیتهای اجتماعی و کاهش اعتماد به نفس منجر شود و روانشناسی اضطراب اجتماعی تأکید دارد که آموزش جامعه، فراهم کردن ابزارهای ارتباطی و تقویت مهارتهای ارتباطی دوطرفه میتواند به کاهش اضطراب و افزایش مشارکت اجتماعی کمک کند و حضور الگوهای موفق ناشنوا در رسانهها و فضاهای عمومی، نقش مهمی در کاهش اضطراب و افزایش احساس تعلق دارد.
تابآوری روانی به معنای توانایی فرد برای مقابله با چالشها، حفظ امید و بازسازی خود در مواجهه با سختیها است و افراد ناشنوا، بهویژه در جوامعی که تبعیض ساختاری وجود دارد، ممکن است با موانع متعددی روبهرو شوند، اما بسیاری از آنها با پیوند با جامعه ناشنوایان، مشارکت در فعالیتهای فرهنگی و تجربه موفقیتهای فردی، تابآوری بالایی از خود نشان میدهند که روانشناسی مثبتنگر این ظرفیتها را بهعنوان منابع درونی رشد میبیند و تأکید دارد که حمایت اجتماعی، آموزش مهارتهای مقابلهای و تقویت حس معنا، میتواند تابآوری را افزایش دهد.
روانشناسان میتوانند نقش کلیدی در توانمندسازی افراد ناشنوا با تسهیل ارتباط، آموزش خانوادهها، طراحی برنامههای مداخلهای و دفاع از حقوق ارتباطی، ایفا کنند و میتوانند در مدارس، برنامههایی برای آموزش زبان اشاره به معلمان و دانشآموزان طراحی کنند یا در مراکز درمانی، خدمات مشاورهای ویژه برای خانوادههای کودکان ناشنوا ارائه دهند، همچنین همکاری بینرشتهای با مربیان، مترجمان زبان اشاره و فعالان اجتماعی، میتواند مسیرهای جدیدی برای ارتقای سلامت روان و مشارکت اجتماعی ناشنوایان بگشاید که این رویکرد، رویکردی تحولمحور است.