عطر صدر ـ ۲۳| مبارزه نظامی شهید صدر با صدام

فهرست مطالب

به گزارش خبرنگار اقتصادی خبرگزاری مجله آرونو؛ در تجربه تاریخی ملت‌ها در مواجهه با نظام‌های استبدادی، لحظاتی فرامی‌رسد که عقلانیت سیاسی و اخلاقی، جامعه را به گذار از روش‌های صرفاً مسالمت‌آمیز به‌سوی مقاومت قهرآمیز سوق می‌دهد. در چنین بزنگاه‌هایی، اندیشه‌ورزان دینی، به‌ویژه آنان که در میان مردم مشروعیت اخلاقی و مرجعیت اجتماعی داشته‌اند، نقشی تعیین‌کننده در شکل‌دهی به وجدان جمعی ایفا کرده‌اند. شهید آیت‌الله سید محمدباقر صدر، یکی از این چهره‌های تأثیرگذار است که در فضای اختناق‌آلود عراقِ دهه‌های 1960 و 1970 میلادی، ضمن اینکه به مبارزه علمی و فکری با رژیم بعثی پرداخت، به‌تدریج به ضرورت ورود به عرصه‌های عملی‌تر و حتی مبارزه نظامی نیز پی برد.

تأکید شهید صدر بر تقدم راهکارهای فکری، اصلاحی و مردمی، او را از همان آغاز راه از دیگر چهره‌های سیاسی ـ مذهبی متمایز می‌کرد؛ اما در عین حال، او هرگز به مصلحت‌گرایی منفعلانه تن نداد. تجربه زیسته‌ی او از شدت سرکوب حزب بعث، فضای عراق را به مرحله‌ای رساند که دیگر امکان اصلاح از درون ساختار وجود نداشت. از این‌رو، در واپسین سال‌های حیات، در مقیاسی محدود، عملاً به طراحی و پشتیبانی از شبکه‌هایی پرداخت که مأموریتشان حذف فیزیکی دیکتاتور و مهار قدرت عریان نظام بعث بود.

از همین پرونده بیشتر بخوانید

از همان نخستین روزهای روی کار آمدن حزب بعث در عراق ــ در سال 1388 هجری قمری برابر با 1968 میلادی ــ شهید آیت‌الله سید محمدباقر صدر، به‌فراست دریافت که این رژیم تازه‌تأسیس، چه تهدید خطرناکی برای اسلام و پایگاه‌های دینی در عراق خواهد بود. حزب بعث، که با پشتیبانی قدرت‌های خارجی و مزدوران داخلی بر سر کار آمده بود، حامل ایده‌هایی ویرانگر و طرح‌هایی هدفمند برای سرکوب نیروهای اسلامی بود.

در آغاز، رژیم جدید کوشید با توسل به شعارهای فریبنده‌ای چون «آزادی» و «عدالت اجتماعی»، افکار عمومی را با خود همراه سازد؛ اما دیری نپایید که چهره واقعی‌اش، با اعمال خشونت‌بار و سیاست‌های ضد دینی، آشکار شد. جنایاتی که به‌دست این حزب رخ داد، به‌چنان سطحی از قساوت و وحشی‌گری رسید که در تاریخ خونین منطقه، کمتر نمونه‌ای از آن می‌توان یافت. دستگاه بعث، با برداشتن نقاب تبلیغاتی‌اش، نشان داد که ماهیتی الحادی، ضد دین و سرشار از نفرت نسبت به سنت‌های اسلامی دارد.

هدف این حزب الحادی در این خلاصه می‌شد که تمام ظرفیت‌های کشور ــ از ثروت‌های ملی گرفته تا رسانه‌ها و نهادهای امنیتی ــ را در خدمت نابودی کامل اسلام و ارزش‌های دینی قرار دهد. حزب بعث می‌خواست عقاید منحرف و سکولارِ افرادی چون میشل عَفْلَق، صلاح عیسَمی، و جریان‌های ماسونی و صَلیبیِ مشابه را جایگزین باورهای اسلامی کند. در این مسیر، حزب بعث هیچ حد و مرزی برای خشونت نمی‌شناخت. علما، متفکران دینی، و جوانان مؤمن عراق هدف مستقیم ماشین سرکوب بودند و بسیاری از آنان در این مسیر به شهادت رسیدند. خون فرزندان این سرزمین، زمین عراق را رنگین کرد و زخم‌هایی بر پیکره جامعه اسلامی بر جای گذاشت که هنوز التیام نیافته است.

نخستین گام رژیم بعث در مسیر سرکوب نظام‌مند اسلام و نهاد مرجعیت، با وارد کردن اتهام جاسوسی به شهید سید مهدی حکیم برداشته شد؛ اقدامی که در ظاهر یک پرونده امنیتی بود، اما در باطن، تضعیف جایگاه آیت‌الله‌العظمی سید محسن حکیم، مرجع عام شیعیان، و در مرحله‌ای بالاتر، ضربه زدن به اصل مرجعیت دینی را دنبال می‌کرد. مرجعیت، در نگاه حزب بعث و جریان‌های عفلقی، نهادی ریشه‌دار و مزاحم بود که باید به حاشیه رانده می‌شد.

در ادامه، رژیم گام دوم را برداشت: اعدام شهید عبدالصاحب دخیل به اتهام عضویت در حزب الدعوه. این، آغاز یک سلسله اقدامات پی‌در‌پی بود که یکی پس از دیگری اجرا می‌شد. اخراج اجباری طلاب حوزه علمیه ــ به بهانه ایرانی‌تبار بودن ــ از دیگر برنامه‌های هدفمند رژیم بود؛ ترفندی که با آن، هم نهاد حوزه را از درون تضعیف می‌کرد و هم ترکیب جمعیتی عراق را تغییر می‌داد تا درصد شیعیان کاهش یابد.

این سلسله جنایت‌ها، که از پیش طراحی و به‌دقت مرحله‌بندی شده بود، به شکل مستمر و گسترده ادامه یافت. دستگاه بعثی، با حرص و خشونتی کم‌نظیر، فرزندان صالح و نخبه عراق را یکی پس از دیگری از میان برداشت. تمرکز اصلی رژیم بر از کار انداختن مراکز قدرت معنوی و محورهای آگاهی و مقاومت بود؛ حوزه علمیه در رأس این فهرست قرار داشت، و در این میان، شهید سید محمدباقر صدر، یکی از برجسته‌ترین نمادهای آن اقتدار فکری و ایمانی به‌شمار می‌رفت.

شهید صدر، در دورانی که بسیاری افراد یا سکوت کرده یا به حاشیه رانده شده بودند، به هدف اصلی حملات بی‌رحمانه رژیم تبدیل شد. دشمنی حزب بعث با او، تنها به دلیل مرجعیتش نبود؛ بلکه او را خطری واقعی برای ادامه سلطه خود می‌دیدند. تمامی دستگاه‌های فشار و ارعاب رژیم ــ از رسانه گرفته تا دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی ــ متحد شدند تا او را منزوی، بی‌دفاع و تحت شدیدترین انواع شکنجه و فشار قرار دهند. درنهایت، او را به همراه خواهر دانشمند و مظلومش، بنت‌الهدی صدر، به شهادت رساندند. این واقعه، یک جنایت سیاسی است که یکی از نادرترین فصول ظلم در تاریخ مرجعیت شیعه به‌شمار می‌رود؛ فصلی که در آن، مرجعیت نه‌فقط از موضع فتوا، که از موضع خون، ایستادگی، و رهبری فکری امت معنایی جدید گرفت.

رژیم بعث، با شعار جدایی دین از سیاست و روحیه‌ای عمیقاً ضد‌مذهبی، از همان آغاز، خصومت آشکاری با دین و دینداری نشان داد. رفتارهای رسمی آن به‌روشنی گواه بود که حذف کامل اسلام ــ حتی در ساده‌ترین جلوه‌های عمومی‌اش ــ از عرصه حیات اجتماعی، یکی از اهداف استراتژیک آن محسوب می‌شد. این رویکرد افراطی، بی‌ارتباط با بنیان‌گذارش نبود؛ حزبی که میشل عفلق، ناسیونالیست مسیحیِ عرب، پایه‌گذاری کرده بود، طبیعی است که سرانجامش به تقابل با اسلام منتهی شود.

بعثی‌ها در عمل، به خطوطی تجاوز کردند که پیش از آن، کمتر حکومتی در دنیای اسلام جرأت نزدیک‌شدن به آنها را داشت. پخش اذان ــ به عنوان نماد وحدت‌گرایانه اسلام ــ از رسانه‌ها ممنوع شد، و موجی از حمله به مساجد، حسینیه‌ها و مجالس دینی به راه افتاد. سیستم امنیتی رژیم، به‌ویژه «شعبه پنجم» اداره امنیت، رسماً مأمور مقابله با آنچه «ارتجاع دینی» می‌نامید، شده بود و بخش عمده‌ای از فعالیت آن، به تعقیب، بازداشت و قتل مؤمنان پاک‌سیرتی اختصاص داشت که تنها جرمشان ایمان، تعهد، و تعلق خاطر به هویت دینی‌شان بود.

در چنین فضایی، مخالفان رژیم در موقعیتی نبودند که به مقابله جدی با آن بپردازند. گروه‌های موسوم به ملی‌گرا، که زمانی داعیه‌دار اصلاحات سیاسی بودند، عملاً به حاشیه رانده شده و بی‌اثر شده بودند. احزاب اسلامی نیز، شدت و خشونتی بی‌سابقه سرکوب می‌شدند؛ چنان‌که حتی در دوران اقتدار احزاب سکولار هم، نظیر این حجم از سرکوب دیده نشده بود. در این میان، نهاد مرجعیت، به‌جز شخصیت‌هایی چون آیت‌الله سید محسن حکیم، که به مسئولیت تاریخی خود در برابر وضعیت کشور آگاه بود، عمدتاً درگیر دغدغه‌هایی بود که آن‌ها را از میدان مقابله فعال دور نگاه می‌داشت. در همین بستر پرتنش کاروان‌های سازمان‌یافته‌ای مانند الفتوة، الطلائع و الرفاق، با عبور از کنار حرم مطهر امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام، سرودهایی با مضامین ناسیونالیستی یا حتی صلیبی سر می‌دادند؛ که عملاً در تضاد آشکار با تقدس حرم بود، و به مبارزه‌طلبی با امام علی (ع) تعبیر می‌شد.

شهید صدر , اقتصاد اسلامی , صدام حسین ,

شهید آیت‌الله سید محمدباقر صدر، با دلی نگران و چشمی بیدار، اوضاع پیچیده و غبارآلود عراق را از نزدیک دنبال می‌کرد. در حالی‌که بسیاری از نهادهای دینی و اجتماعی گرفتار سکوت یا احتیاط شده بودند، او بی‌آنکه از پشتوانه مالی گسترده یا جایگاه باثبات در ساختار مرجعیت برخوردار باشد، در همان چارچوب محدود امکاناتش، گام‌هایی عملی برای مقابله با رژیم بعث برداشت؛ گام‌هایی که می‌توان آن‌ها را در دو محور اساسی خلاصه کرد:

محور نخست، تلاش نظام‌مند برای بی‌اعتبار ساختن حزب بعث در نگاه جامعه عراق و سلب مشروعیت اجتماعی و دینی از آن.
محور دوم، کوشش برای سرنگونی ساختار بعثی یا دست‌کم حذف «مغز متفکر» آن؛ کسی که در واقع طراح اصلی بسیاری از جنایات و برنامه‌های سرکوبگرانه حزب بود.

شهید صدر، پیش از آنکه صدام بطور رسمی کنترل کامل حزب را در اختیار بگیرد، به درستی دریافت که او چهره اصلی پشت‌پرده است. حجت‌الاسلام محمدرضا نعمانی، از شاگردان شهید صدر می‌نویسد: “من بارها از شهید صدر شنیدم که می‌گفت:

«تا وقتی صدام در حکومت هست ما نمی‌توانیم کاری انجام دهیم، بلکه اگر در مقابل او سکوت کنیم حتماً کل کیان اسلامی را در عراق نابود می‌کند.»”

به همین دلیل شهید صدر برای سرنگونی حزب بعث اقداماتی انجام داد:

الف) در چارچوب محور نخستِ مبارزات شهید آیت‌الله سید محمدباقر صدر، یعنی بی‌اعتبارسازی و سلب مشروعیت از حزب بعث در افکار عمومی، ایشان فتوایی صریح و تاریخی در حرمت پیوستن به حزب بعث صادر کرد. این فتوا، در نگاه اول، با ملاحظات متعارف یک مبارزه سیاسی عقلانی هم‌خوانی نداشت. مرجعیت شهید صدر در آن مقطع، هنوز به جایگاهی نرسیده بود که بتواند به‌تنهایی با رژیمی چون بعث، آن هم با چنین صراحتی، وارد چالش مستقیم شود. نه حمایت‌های گسترده‌ای در حوزه علمیه در اختیارش بود و نه منابع مالی و لجستیکی لازم برای یک تقابل آشکار. در مقابل، رژیم بعث با دستگاه اطلاعاتی پیچیده و قدرتی بی‌رحم، هر نوع مخالفت را بی‌درنگ سرکوب می‌کرد.

شهید صدر با آگاهی کامل از این واقعیت‌ها، خطرات این موضع‌گیری را پیش‌بینی کرده بود. او می‌دانست که در صورت صدور چنین فتوایی، ممکن است حمایت جدی‌ای دریافت نکند، یا حتی به‌سرعت در معرض تهدید مستقیم حکومت قرار خواهد گرفت. با این حال، محاسبه‌اش این بود که تأثیر راهبردی و بلندمدت این موضع برای حفظ کیان اسلام در عراق، بسیار بزرگ‌تر از هزینه‌های احتمالی آن است. به‌بیان دیگر، شهید صدر عملاً میان «مصلحت شخصی» و «ضرورت تاریخی دین» دست به انتخابی آگاهانه زد و مسیر دوم را برگزید. کتاب شرح صدر از شهید صدر نقل کرده که می‌گفت:

“من می‌دانم که این فتوا در زمان فعلی تأثیر مطلوب را نخواهد داشت، چون رژیم از همه جهت مخصوصاً از جهت اقتصادی، زندگی شهروند عراقی را به پیوستن به حزب بعث وابسته کرده است و ما چه فتوای تحریم حزب بعث را صادر کنیم، چه نکنیم در هر حال شهروندان به این حزب می‌پیوندند، اما درعین‌حال میان کسی که عضو این حزب می‌شود و می‌داند این کار از نظر شرعی حرام است و بین کسی که با این باور عضو حزب می‌شود که این کار عادی و از نظر شرعی بی‌اشکال است، تفاوت وجود دارد. این مسئله بی‌نهایت مهم است و باید به آن توجه کنیم.”

طبیعتاً انتشار این فتوا به‌سرعت توجه دستگاه امنیتی بعث را جلب کرد. رژیم، مأموران خود را مأمور کرد تا صدای شهید صدر را هنگام بیان این فتوا ضبط کنند تا از آن به‌عنوان سندی برای تعقیب قضایی و امنیتی استفاده کنند. با این حال، شهید صدر کوچک‌ترین تردیدی در بیان آشکار فتوای خود به خرج نداد. نقل است که یکی از علمای هم‌عصر از ایشان خواست هنگام پاسخگویی به سؤالات، جانب احتیاط را رعایت کرده و تنها به افراد مورد اعتماد پاسخ دهد. شهید صدر اما با قاطعیت گفت که او از پیامدهای این موضع باخبر است، اما برای حفظ حقیقت، سکوت را جایز نمی‌داند.

تأثیر این فتوا، به‌ویژه در آن مقطع حساس، چشمگیر بود. حتی رژیم بعث ـــ با آن ساختار آهنین و بی‌رحمانه‌اش ـــ نتوانست واکنشی قاطع و فوری نشان دهد. شاید بتوان گفت که این اقدام، یکی از شجاعانه‌ترین و پرهزینه‌ترین مواضع علنی شهید صدر در برابر رژیم بود؛ موضعی که نه‌فقط وجه فقهی، بلکه بُعد سیاسی و تاریخی آن نیز در خاطره مبارزات اسلامی عراق ماندگار شد. اثر این فتوا چنان بود که یکی از شروطی که صدام برای صلح با شهید صدر مطرح کرده بود، بازپس‌گیری این فتوا از سوی شهید صدر بود.

ب) در مقطعی از تاریخ سیاسی و اجتماعی عراق، شرایط به‌گونه‌ای رقم خورد که بسیاری از علما و فقها ناچار شدند موضعی صریح علیه پیوستن به ارتش اتخاذ کنند. آنان ورود به ارتش را معادل همکاری با ستمگران دانسته و آن را کمک به ظلم تعبیر کردند. بر همین اساس، فتوا دادند که پیوستن به ارتش عراق حرام است. طبیعی بود که متدینان و افراد مؤمن از ورود داوطلبانه به ارتش پرهیز کنند؛ اما در سوی دیگر، کسانی که پایبندی دینی نداشتند، ارتش را فرصتی مناسب برای تأمین معاش خود دیدند؛ به‌ویژه در آن دوران که وضعیت اقتصادی کشور بسیار آشفته و بحرانی بود.

در چنین فضایی، جریان‌های قومی و احزاب سکولار نیز ارتش را بستری مناسب برای گسترش نفوذ خود یافتند. هر حزب تلاش کرد تا بیشترین تعداد از نیروهای خود را وارد ساختار ارتش کند. به‌تدریج، ارتش عراق به نهادی تبدیل شد که در خدمت اهداف احزاب سکولار و جریان‌های قومی قرار داشت. اسلام در این معادله، نه‌تنها نیروهای خود را از دست داد، بلکه صفوف ارتش عراق به ابزاری برای سرکوب اسلام و ارزش‌های الهی و نیز به سلاحی برای ریختن خون شریف‌ترین فرزندان ملت عراق بدل شد.

شهید آیت‌الله سید محمدباقر صدر که به‌تدریج خود را برای مرحله‌ای از رویارویی همه‌جانبه با نظام آماده می‌کرد، خطر این خلأ بزرگ را به‌خوبی درک کرده بود. او می‌دانست که اگر این نقیصه جبران نشود، اسلام در ساختار قدرت نظامی کشور هیچ جای پایی نخواهد داشت. بر همین اساس، با دیدی راهبردی، به جوانان متعهد اجازه داد تا وارد ارتش و نیروهای مسلح شوند؛ به امید آن‌که این نیروها، در آینده به هسته‌ای مؤثر برای اعمال کنترل بر ارتش تبدیل شده و ارتش را به خدمت اسلام درآورند. برخی از این افراد ظرف مدت کوتاهی توانستند به مراکز حساس ارتش، از جمله برخی پایگاه‌های نیروی هوایی، نفوذ کنند. یکی از این خلبانان حتی مأموریت اسکورت هواپیمای صدام ــ که در آن زمان معاون رئیس‌جمهور بود ــ را بر عهده داشت. او به شهید صدر تعهد داده بود که در صورت فراهم شدن فرصت، هواپیمای صدام را سرنگون خواهد کرد.

باید توجه داشت که ارتش در ساختار حکومت بعث نقش محوری و اهمیت استراتژیک داشت. رژیم بعث تلاش می‌کرد با دقت و وسواس کامل، کنترل این نهاد را در دست داشته باشد. از همین رو، به هیچ فردی که عضو رسمی حزب بعث نبود، اجازه ورود به ارتش نمی‌داد. حتی از همه نظامیان تعهد کتبی گرفته می‌شد که اگر به حزبی غیر از بعث بپیوندند، حکم‌شان اعدام خواهد بود.

ج) شهید آیت‌الله سید محمدباقر صدر، در مسیر مبارزه بی‌امان با رژیم بعث، هسته‌هایی از فداییان تشکیل داد که بصورت غیرمستقیم با او در ارتباط بودند. مأموریت این گروه‌ها، برنامه‌ریزی و اجرای عملیات ترور صدام حسین، دیکتاتور خون‌ریز عراق، بود. چهره‌هایی چون شیخ عبدالامیر محسن ساعدی، مرحوم شیخ جلیل مال‌الله، و مرحوم شیخ قاسم ضیف از جمله افراد شاخصی بودند که بطور مستقیم مسئولیت این اقدامات را برعهده داشتند. آنان با دقت، جوانان مؤمن، ایثارگر و شهادت‌طلب را انتخاب کرده و در مناطقی که صدام رفت‌وآمد داشت، مستقر می‌کردند. هدف آن بود که با استفاده از نقشه‌ای دقیق و از پیش طراحی‌شده، در فرصتی مناسب، اقدام به ترور وی کنند.

د) در واپسین سال‌های عمر، شهید صدر توانست پزشکی به نام «دکتر هاشم» را به عضویت در کادر پزشکی ویژه ریاست‌جمهوری عراق درآورد. او مأموریت یافته بود تا در درون ساختار حاکم، عملیات ترور صدام را به اجرا بگذارد. اما پیش از آن‌که به مرحله اجرای مأموریت برسد، شناسایی، دستگیر و اعدام شد.

بنابراین شهید آیت‌الله سید محمدباقر صدر باور داشت که مادامی‌که روش‌های مسالمت‌آمیز برای تغییر وضعیت مؤثر باشند، باید بر آن‌ها تکیه کرد؛ اما زمانی‌که در برابر نظامی استبدادی و خشن، ابزارهای صلح‌جویانه ناکارآمد شوند، اقدام نظامی و جهادی مجاز، و بلکه ضروری و اجتناب‌ناپذیر خواهد بود. در واپسین سال‌های عمر پربارش، شهید صدر خود نیز، هرچند در سطحی محدود، مستقیماً وارد این عرصه شد. در نقل‌قولی به مضمون، از ایشان آورده شده: «رژیم حاکم ــ یعنی نظام عفلقی‌های بعثی در عراق ــ با توسل به زور و سرکوب، تمام مظاهر آزادی را نابود کرده است. در برابر چنین قدرتی، تنها زبان زور و اراده قاطع پاسخ می‌دهد.» (به نقل از تارنمای پژوهشگاه شهید صدر)

حدود سال 1970 میلادی، شهید صدر از یکی از یاران وفادار و مورد اعتماد خود خواست تا زمینه را برای آغاز این مسیر فراهم کند. در همین راستا، پادگان‌هایی کوچک و مخفی برای آموزش نظامی و تمرین سلاح به‌طور محرمانه تأسیس شد. بررسی سه بیانیه مهم پایانی شهید صدر، که مستقیماً خطاب به مردم عراق صادر شد، نشان می‌دهد که او به نقش و جایگاه مبارزه مسلحانه در برابر دیکتاتوری باور عمیق داشت.

جمع‌بندی

آنچه ذکر شد، تنها بخشی از مجموعه اقداماتی است که شهید صدر در راستای مقابله عملی با رژیم بعث و تلاش برای سرنگونی آن تدارک دیده بود. این نمونه‌ها، گوشه‌ای از استراتژی پیچیده و چندلایه او در مواجهه با حکومتی بود که از هیچ جنایتی فروگذار نمی‌کرد.

در بازخوانی سیره و مشی شهید آیت‌الله سید محمدباقر صدر، یکی از ابعاد کمتر شناخته‌شده اما حیاتی، نگاه او به مسئله مقاومت قهرآمیز در برابر استبداد سیاسی است. گرچه او در ذهن و زبان مردم، بیشتر با مباحث فلسفی، اصول فقه، و نظریه‌پردازی‌های نوآورانه در حوزه اقتصاد اسلامی شناخته می‌شود، اما نباید فراموش کرد که حضور و تأثیر او، منحصر در کتاب و حوزه نماند. او یک کنشگر تمام‌عیار بود؛ کسی که در میدان واقعیت‌های سیاسی و اجتماعی عراق، با همه توان اندیشه و شجاعت عملی‌اش ایستاد و کوشید تا فراتر از خطابه و تألیف، به تحولی عینی در معادلات قدرت بینجامد.

تصمیم او برای حمایت از اقدام نظامی علیه صدام، حاصل تحلیل دقیق از بن‌بست‌های سیاسی و عقیم‌بودن هرگونه اصلاح تدریجی بود. در ذهن او، وقتی ساختار قدرت به مرحله‌ای برسد که هیچ شکلی از بیان مسالمت‌آمیز را تحمل نکند، چاره‌ای جز مقابله‌ی سازمان‌یافته، هدفمند و در صورت لزوم، قهرآمیز باقی نمی‌ماند. از این‌روست که اقدامات عملی او ــ از طراحی شبکه‌های آموزش نظامی گرفته تا مأموریت‌های هدفمند ترور دیکتاتور ــ بخشی از یک استراتژی هوشمندانه در مسیر «احیای امت» به شمار می‌رفت و در همین ایستادگی بود که از یک مرجع تقلید برجسته، به یک رهبر شهید بدل شد.

انتهای پیام/

مرتبط نوشته ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *