عباس کیارستمی از دست چه کسی همیشه شاکی بود؟!

|

فهرست مطالب

امیر اثباتی گفت: نسل جدید آراپیک (باغداساریان) را نمی‌شناسند و نسل قدیم هم کمتر درباره او صحبت می‌کند چون ساز او کمی ناکوکی داشت که باعث می‌شد دیگران با آراپیک کمتر ارتباط برقرار کنند. مثلاً عباس کیارستمی با او هم‌دوره بود و همیشه از دست او شاکی بود، چون آراپیک اصلا اهل مماشات نبود. آیدین آغداشلو هم در دوران دانشگاه می‌گفت آراپیک در دانشگاه هرچه از دهانشان درمی‌آمد می‌گفت اما نمی‌ایستاد که جواب بشنود.

به گزارش آرونو به نقل از روابط ‌عمومی خانه‌ هنرمندان ایران، پنجمین برنامه «مستندات یکشنبه» که ذیل مجموعه سینماتک خانه‌ هنرمندان ایران به پخش فیلم‌های مستند می‌پردازد، روز یکشنبه ۳۰ بهمن ماه در سالن استاد شهناز خانه هنرمندان ایران به نمایش دو فیلم مستند «حوزه استحفاظی» ساخته آراپیک باغداساریان و «آراپیک» به کارگردانی مرتضا آکوچکیان اختصاص داشت.

پس از نمایش این دو فیلم نشست بررسی آن‌ها با حضور امیر اثباتی طراح گرافیک و از دوستان آراپیک باغداساریان،  مرتضی آکوچکیان کارگردان «آراپیک» و کیوان کثیریان منتقد سینما برگزار شد.

* هنرمند مهمی که درباره‌اش غفلت شده است
در ابتدای این نشست امیر اثباتی بیان کرد: برای من بودن در این جلسه هم هیجان‌انگیز است و هم احساسات‌برانگیز. خوشحالم که خانه هنرمندان ایران بعد از مدت‌ها فرصتی فراهم کرد تا از “آراپیک” یاد کنیم. او یکی از هنرمندان مهم معاصر است که درباره‌اش غفلت شده است. نسل جدید آراپیک را نمی‌شناسند و نسل قدیم هم کمتر درباره او صحبت می‌کند چون ساز او کمی ناکوکی داشت که باعث می‌شد دیگران با آراپیک کمتر ارتباط برقرار کنند. مثلاً عباس کیارستمی با او هم‌دوره بود و همیشه از دست او شاکی بود، چون آراپیک اصلا اهل مماشات نبود. آیدین آغداشلو هم در دوران دانشگاه می‌گفت آراپیک در دانشگاه هرچه از دهانشان درمی‌آمد می‌گفت اما نمی‌ایستاد که جواب بشنود.

وی ادامه داد: می‌خواهم بگویم آراپیک در دایره ارتباطاتش اینچنین بود و همین باعث شد با شرایط جاری و حاکم، منطبق نشود و کم‌کم فراموش شد. باید بگویم ما در روزگاری هستیم که نوعی از «هنر اعتراضی» توجه‌ها را به خود جلب کرده است. به همین دلیل یاد کردن از آراپیک و زندگی هنری او حالا خیلی مناسبت دارد.

* فیلمی که هنوز یک موجود زنده است

در ادامه آکوچکیان گفت: سال ۹۵ وقتی قرار شد در گالری آ، نمایشگاهی از کارهای آراپیک برپا کنیم، تصمیم گرفتیم مستندی هم درباره او بسازیم. من تا آن زمان آراپیک را نمی‌شناختم اما با آقای اثباتی بر اثر حادثه‌ای آشنا شدم و درباره آراپیک صحبت کردیم. ذهن آقای اثباتی کلاسه‌بندی بود و به نوعی مرجع اصلی ما بود. ضمن اینکه پژوهشی در حین ساخت فیلم اتفاق افتاد که برای من خیلی جذاب بود. به نظرم این فیلم هنوز یک موجود زنده است و هنوز بر آن اضافه می‌شود. مثلا دو سال بعد از ساخت این مستند، نمایشگاهی برگزار کردم و چند جلد از کتاب‌های آراپیک را پیدا و به فیلم اضافه کردم.

اثباتی در این بخش از نشست توضیح داد: کاری که بچه‌ها در گالری آ برای گردآوری آثار آراپیک کردند، کار لازم و مهمی بود. اگر آن نمایشگاه برگزار نمی‌شد خیلی از چیزهایی که برای آراپیک بود و در میان اقوام و دوستان پراکنده‌ شده بود، جمع‌آوری و حفظ نمی‌شد و ممکن بود خیلی چیزها فراموش شود. این تجربه را ما در نمایشگاه پوسترهای سال ۵۷ هم داشتیم که آن همه کار خلق و روی دیوارها نصب شد اما بعدها در انقلاب فرهنگی معلوم نشد چه بلایی سرشان آمد.

وی افزود: در آن دوران ما آنقدر پرشور و در تب و تاب خیابان‌ها بودیم که متوجه ارزش آن‌ها نبودیم. آن پوسترها بعد از انقلاب فرهنگی دور ریخته شد. درباره آراپیک هم باید بیشتر وقت می‌گذاشتیم و با او گفتگو می‌کردیم، او گرچه خوش‌سخن بود اما عادت‌های عجیب و غریبی هم داشت. مثلا سوار ماشین نمی‌شد. ساعت‌ها راه می‌رفت و طی این راه رفتن‌ها ما درباره خیلی چیزها صحبت می‌کردیم.

* از «هنر اعتراضی» تا مهربانی و تندخویی توأمان

اثباتی ادامه داد: آراپیک نگاه انتقادی خود را داشت. او آدمی با وضوح زیاد بود، تعارف نمی‌کرد، حرف زیادی نمی‌زد، درباره همه مسائل سعی می‌کرد فکر کند و بعد نظر بدهد، نظر دیگری را بخواهد و… او اهل گفتگو بود. پس چرا ما پیگیر نشدیم که بدانیم ریشه این روحیه او چه بوده است؟ فکر می‌کنم هنوز هم کوتاهی می‌کنیم، هنوز باید درباره برخی مسائل او کار کنیم و می‌توانیم به مفاهیم مهمی از او بپردازیم مثل هنر اعتراضی او. آراپیک توأمان هم مهربان بود، هم تندخو و تلخ و گزنده. او با همه اینگونه بود. باید بررسی کنیم ببینیم این روحیه را از کجا پیدا کرده بود؟ این منشی بود که در تمام زندگی داشت. 

این طراح هنری باسابقه در ادامه تأکید کرد: آراپیک بودن سخت و عجیب است، به‌طوری که نمی‌شود ادای او را درآورد؛ هنر اعتراضی او خاص و استثنائی بود. به این فکر می‌کنم که او اگر در این روزگار بود چه می‌کرد؟ به عنوان یک هنرمند معترض اگر الان بود حتما کاری می‌کرد.

آکوچکیان گفت: زمانی که تصمیم به ساخت این مستند گرفتیم، هیچ صدا و تصویر متحرکی از او پیدا نشد. این نکته برای من جذاب‌ بود چون به رازآلود بودن این کاراکتر کمک می‌کرد. من هر بار این فیلم را می‌بینم حس سازنده را ندارم و آنچه گذشت را مرور می‌کنم. مدام تحلیل می‌کنم و دوره‌های مختلف زندگی آراپیک را بررسی می‌کنم. من حجم زیادی راش داشتم که باید آن را طبقه‌بندی می‌کردم، آنچه در این دوره‌ها مشترک بود کار گروهی بود که او می‌کرد. انگار به تاثیر کار گروهی پی برده بود.

* آنقدر قوی بود که به‌راحتی از نامش می‌گذشت

این مستندساز افزود: از سوی دیگر آنقدر هنرمند قوی بود که به‌راحتی از نامش می‌گذشت. من هنرمندی را سراغ ندارم که طرح خود را با نام مستعار و بدون دریافت پول در اختیار جایی قرار بدهد. تفاوت من با آقای اثباتی این است که آراپیک را ندیده‌ام و بر اساس داده‌ها او را می‌شناسم. بر اساس همین مستندات، تحلیل من این است که او می‌خواسته گروهی را با خود همراه کند. او چیزی غیر از قدرت لایزال یک طراح را ارائه می‌کند، کار گروهی او در پوسترهای ۵۷ هم قابل توجه است. آراپیک در این آثار بهترین کارهای سیاسی خود را ارائه داده، او یک هنرمند منتقد و معترض به معنای کامل است. شاید اگر در ابتدای حاکمیت جدید فوت نمی‌کرد، حالا خلا یک منتقد تجسمی را احساس نمی‌کردیم! آن‌هایی در تاریخ هنر ماندگار هستند که اتصالی به تاریخ و هنر داشته باشند. آراپیک یک نقشه راه بود که نشان می‌دهد اگر می‌خواهی هنرمند باشی باید کدام مسیر را بروی.
در ادامه این نشست اثباتی درباره امکان وجود تصویری از آراپیک هم مطرح کرد: آقای شیردل سه ساعت فیلم از روزهای انقلاب دارد که درباره ده بیست روز ابتدایی پس از انقلاب است. در آن فیلم او به دانشکده ما هم سر زد و حدود ده دقیقه از آن راش‌ها مربوط به دانشکده ماست. چندبار از آقای شیردل خواهش کردم این ده دقیقه را به‌عنوان یک سند منحصربه‌فرد به ما بدهند. ایشان هنوز حاضر نشدند این کار را بکنند. باز از ایشان خواهش می‌کنم آن ده دقیقه را منتشر کنند، شاید تصویری از آراپیک پیدا کردیم.

* گسست عمیق بین نسل ما و نسل آراپیک

آکوچکیان در این بخش از نشست گفت: من آثاری از آراپیک دیده بودم. شروع قصه این بود که می‌خواستیم نمایشگاهی از او در گالری آ داشته باشیم، قرار بود آثاری از هنرمندانی داشته باشیم که اسمی از آن‌ها نیست. آراپیک از همین افراد بود؛ من فکر نمی‌کردم روزی همان چهار فریم کاری که از او دیده بودم، منجر به یک فیلم مستند شود. یک گسست عمیق بین نسل ما و آراپیک وجود داشت. این فیلم یک فیلم معرفی کلی آراپیک است و ممکن است بشود درباره ویژگی‌های مختلف او بعداً فیلم ساخت.

اثباتی درباره گرایش‌های آراپیک توضیح داد: او به دلایلی در سال‌های قبل از انقلاب از کانون بیرون آمده بود و بعد از انقلاب هم به دلایلی حاضر نبود با کانون کار کند. نقدهایی داشت در نتیجه کشاکشی شکل گرفت که برای کانون فیلمی بسازد یا نه که در نهایت انجام نداد. طرح کوتاهی داشت که به من توصیه کرد بسازم اما من هم به دلایلی نساختم.

* اندوهی که شعر لورکا وصفش می‌کند
در ادامه این نشست داود شهیدی که در این برنامه حاضر بود گفت: من در ستایش آراپیک صحبت می‌کنم و معتقدم اندوه از دست دادن این مرد را شاید شعر بلندی مثل مرثیه گارسیا لورکا توصیف می‌کند. مقاله‌ای هم در «گل آقا» برایش نوشته‌ام. او مردی همیشه مردمی و مترقی بود و فقدانش را هنوز در ذهن دارم.
گالیا خواهر آراپیک هم که در نشست حضور داشت، گفت: برادرم را خیلی زود از دست دادم ما رابطه خوبی با هم داشتیم و حیف که زود او را از دست دادیم. از دوستانش و کسانی که این فیلم را ساختند تشکر می‌کنم. روزهای آخر او در بیمارستان را فراموش نمی‌کنم. عاشق کتاب‌هایش بود. می‌خواسنیم جایی محفوظ بماند. اعتماد کردیم و کتاب‌ها را به خانه کاریکاتور اهدا کردیم. فکرش را نمی‌کردیم کتاب‌ها را گم کنند. او به این کتابها عشق می‌ورزید.

* آرزویی که محقق نشد
اثباتی هم در واکنش به این سخنان مطرح کرد: آراپیک یک آرزو داشت و آن این بود که یک کتابفروشی و یک انتشاراتی‌ داشته باشد با تمرکز روی طنز، تا ادامه‌دهنده جریان طنز سیاه تصویری در ایران باشد. دوست داشت از همین زاویه یک کتابفروشی و یک انتشاراتی‌ داشته باشد، از قضا یک مغازه نزدیک خانه‌اش بود. این مغازه هیچ‌وقت خالی نشد تا زمانی که آراپیک بود. دوست داشت آنجا تبدیل به کتابفروشی شود، شاید اگر زنده بود، امروز ناشری در آن کتابفروشی بود.

آکوچکیان هم در همین زمینه عنوان کرد: او دوست داشت انتشارات «کاشت» را راه‌اندازی کند اما از یک جایی به بعد از اینکه یک کار گروهی را با همکارانش داشته باشد، ناامید شد. حتی پیشنهاد طراحی مجله فیلم را نپذیرفت. به نظرم ناامید شد از اینکه بار دیگر یک کار گروهی جدی انجام بدهد. یک بیماری خودایمنی هم داشت که با افسردگی تشدید می‌شد.

وی افزود: فکر می‌کنم آراپیک همین الان هم برای من یک کاراکتر رازآلود و یک آرتیست به معنای واقعی است. تاثیرگذاری برای او همیشه مسأله بود. فکر می‌کنم زمانی، جایی با کسان دیگری درباره منش آراپیک باید صحبت کرد اما او کارهایی کرده و ایده‌هایی داشته که بخشی را به ثمر رسانده است و بخشی را نه و می‌شود درباره این موضوعات هم کار کرد. من هیچ کاراکتری شبیه او پیدا نکرده‌ام. خاطراتی شبیه به هم از او زیاد وجود داشت. همه خاطراتی داشتند و چیز جدیدی نمی‌دادند. آن خاطره‌هایی را در فیلم گذاشتم که از کاراکتر آراپیک چیزی را در ذهن ما روشن می‌کرد. شنیده بودم که کسی گفته بود چرا من در فیلم نبودم، اما شنیده بودم که آراپیک با او در تضاد بوده است. مطمئنم اگر آراپیک آن سال فوت نمی‌کرد، تا الان هم زنده نبود چون یک تلنگر برای او مثل یک بمب بود و این همه فشار را نمی‌توانست تحمل کند.

* این جنس سوژه‌ها پایانی ندارند
این مستندساز درباره اظهارنظر مخاطبی درباره اینکه چرا خانواده آراپیک در این فیلم نیستند و اینکه برخی چیزها در این فیلم برای مخاطب عطشی ایجاد می‌کند اما اطلاعات بیشتری از او در این فیلم نیست، گفت: واقعیت این است که این جنس سوژه‌ها پایان ندارد. بخشی از اینکه برخی چیزها را در فیلم نگذاشتیم به دلیل محدودیت‌هایی بود که داشتیم و باید در یک بازه زمانی فیلم را آماده نمایش می‌کردیم. اینکه چرا با خانواده صحبت نکردیم هم به این دلیل بود که خانواده معذوریت‌هایی داشتند. اگر فیلم توانسته باشد عطشی را که می‌گویی ایجاد کرده باشد تا بیشتر به دنبال شناخت او بروید، یعنی فیلم کار خود را کرده است.
مخاطب دیگری هم گفت در آخرین لحظاتی که آراپیک زنده بود، به‌عنوان یک انسان ظلم‌ستیز، رویکردش به مرگ و زندگی چه بود؟ که اثباتی در پاسخ گفت: اجازه بدهید با نگاه شما به آراپیک مخالفت کنم. با این نگاه ممکن است یک هاله قدسی برای او ایجاد شود و این خیلی خطرناک است. آراپیک یک شخصیت کاریزماتیک بود اما با همه ایرادهایی که داشت یک انسان بود. او اهل سیاست به آن معنا نبود و ممکن بود درباره تبیین اوضاع خطا هم داشته باشد اما طناز و با اصول بود. او با قدرت مستقر به دلیل اینکه در ذات خود می‌تواند فسادبرانگیز باشد مخالف بود. او به زندگی دلبسته بود و تلاش می‌کرد جهان جای بهتری باشد. او خون دل زیاد خورد و آنقدر نامه به ارشاد ‌نوشت تا برای کارهایش مجوز بگیرد.
وی افزود: آراپیک می‌دانست که در چه میدانی است. او طنز عجیب و غریبی داشت. روزی که فوت کرد از صبحش من به دنبال داروهایش بودم. ساعت یازده شب به او رسیدم. من تحمل دیدن او را در آن وضعیت نداشتم. بیهوش شدم و از خستگی روی تخت کناری او افتادم. او اما با همان طنز همیشگی اش می‌گفت تو آمدی از من مراقبت کنی ولی حالا یکی لازم داریم که از تو مراقبت کند. در روزهایی که در بیمارستان بود، همان نگاه طنازانه‌اش را داشت. برای کارکنان بخش اسم گذاشته بود، مثلا برای یکی از پرسنل بیمارستان که سختگیر بود اسم موسولینی را انتخاب کرده بود. او جهان را همیشه از زاویه خاص خودش می‌دید.
مخاطب دیگری بیان کرد که این فیلم یک نکته فرامتنی دارد، ما همیشه محدودیت مالی برای ساخت فیلم داریم اما فیلم شما از دل یک نمایشگاه و گالری خلق شده است. مخاطب دیگری هم عنوان کرد که این فیلم بیش از اندازه اثری ساکن است. 

آکوچکیان به عنوان کارگردان مستند در پاسخ به این نظرات مطرح کرد: فرم مستند را اینگونه انتخاب کردم چون آدم‌هایی که در فیلم صحبت می‌کنند مهم هستند. از درگذشت سوژه فیلم سی سال می‌گذرد و به‌راحتی اطلاعات از او به دست نمی‌آید و فکر کردم بهتر است یک فرمت داستانی برای آن داشته باشیم. فکر می‌کنم هنرمند با انتخاب‌هایش هنری را خلق می‌کند. من اصلا فکر نمی‌کنم این مستند ساختار ساکنی دارد. به هر حال ابعاد مختلفی از کاراکتر را نمی‌بینیم و به همین دلیل الان برخی می‌گویند مستند دومی هم باید درباره آراپیک ساخته شود.

* کارگروهی می‌کردیم اما جریان سیاسی نبودیم

اثباتی هم گفت: آنچه در فیلم هم من به آن تاکید کردم، این بود که آراپیک تن نمی‌داد عضو یک گروه یا حزب باشد. شاید این تصمیم را تجربه زیسته آراپیک ساخته باشد. اگر الان جریان چپ را بازخوانی کنید، متوجه گرفتاری‌های آن می‌شوید. آراپیک نمی‌خواست خود را درگیر این گرفتاری‌ها کند. آراپیک با ما کار گروهی می‌کرد اما ما هیچ‌کدام به عنوان جریان سیاسی کاری نمی‌کردیم. آراپیک خیلی اهل مطالعه سیستماتیک نبود که تفاوت گروه‌ها را بشناسد. البته شم درستی داشت که با تکیه بر همان، مسیر عدالت‌خواهانه و ضدتمامیت‌خواهی را در هر مقیاسی دنبال می‌کرد.

وی در پایان صحبت‌های خود گفت: من آن روزی که آراپیک را در جشنواره فیلم‌های کودکان و نوجوانان در سال ۵۴ دیدم، شخصیتش برایم جذاب بود. آن روز دیدم که برخی از بچه‌های دانشگاه دور یک نفر حلقه زده‌اند، او در مرکز توجه بود چون کاریزمای عجیبی داشت. به نظرم برخورد آراپیک با دیگران جذاب بود. کاریزمای آراپیک برای من زیاد بود، در نمایشگاه سال ۵۷ ارتباط ما بیشتر شد و او برای من تبدیل به الگویی شد که تلاش می‌کردم بیشتر از او یاد بگیرم.

به گزارش آرونو ، آراپیک باغداساریان در سال ۱۳۱۸ درساری به دنیا آمد. تحصیلاتش را در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در رشتهٔ نقاشی به پایان رساند و حدود یک سال را در زمینه گرافیک در فرانسه به مطالعه گذراند. به دلیل علاقه و مهارتش، در زمینه‌های کاریکاتور، گرافیک و تصویرسازیِ کتاب فعالیت کرد. اما شهرت آراپیک بیشتر به واسطه کارگردانی فیلم‌های کوتاه، داستانی و انیمیشن است. او از بانیان بخش فیلم‌سازی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان محسوب می‌شود.

وی در ۹ آبان ۱۳۶۴ در سن ۴۶ سالگی درگذشت.

عباس کیارستمی از دست چه کسی همیشه شاکی بود؟!

انتهای پیام 

مرتبط نوشته ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *