به گزارش خبرگزاری مجله آرونو، در سالهای اخیر، بسیاری از تولیدات رسانهای در کشورهای شرق آسیا بهویژه کره جنوبی، به شکلی ظریف و هوشمندانه از قالب سرگرمی صرف خارج و به ابزارهایی برای بازنمایی هویت ملی و فرهنگ بومی تبدیل شدهاند. در این میان، یکی از جریانهای قابلتوجه، روایت مهاجرت معکوس از شهر به روستا در سریالها و فیلمهای کرهای است؛ روایتی که در ظاهر درباره تغییر سبک زندگی است، اما در عمق خود پاسخی فرهنگی و تمدنی به دغدغه حفظ اصالت و بازآفرینی هویت جمعی است.
روستا؛ صحنهای برای بازنمایی ریشهها
در این نوع تولیدات، روستا تنها پسزمینهای برای داستان نیست، بلکه محور روایت است. دوربین نهفقط کوه و دشت و خانههای چوبی را نشان میدهد، بلکه با ظرافت، آئینها، غذاها، جشنها و شیوههای زیستن سنتی را بازتاب میدهد؛ عناصری که هر کدام بخشی از حافظه فرهنگی یک ملتاند.
این رویکرد باعث شده است که هم مردم کره، بهویژه نسل جوان، دوباره با ریشههای خود ارتباط بگیرند و هم مخاطبان جهانی، در مواجهه با این آثار، نوعی کنجکاوی و اشتیاق برای تجربه مستقیم این فرهنگ پیدا کنند. در نتیجه، رسانه نهتنها هویت ملی را بازسازی کرده، بلکه به رونق گردشگری روستایی نیز یاری رسانده است.
از روایت تا رونق؛ اقتصاد فرهنگی در خدمت توسعه گردشگری
وقتی یک سریال در دل یک روستا ساخته میشود و فضای زندگی سنتی را بهگونهای شاعرانه به تصویر میکشد، عملاً آن منطقه را به یک مقصد گردشگری روستایی و فرهنگی تبدیل میکند. تجربه کره جنوبی، ژاپن و حتی چین نشان داده است که سینما و تلویزیون میتوانند موتور محرک گردشگری باشند. روستاهای کوچک با چند ده خانوار، پس از نمایش در یک فیلم، به مقاصدی پررفتوآمد تبدیل شدهاند.
به بیان دیگر، این کشورها با استفاده از تولیدات فرهنگی، نهفقط میراث خود را حفظ کردهاند، بلکه از آن درآمد نیز ساختهاند. این همان جایی است که رسانه، فرهنگ و اقتصاد در یک نقطه تلاقی پیدا میکنند.
درسهایی برای ایران؛ از آئین تا ایده
ایران سرزمینی با تنوع شگفتانگیز طبیعی، فرهنگی و آئینی است؛ از مراسم نوروز و یلدا تا آئینهای محرم، از موسیقی بومی خراسان تا معماری روستاهای پلکانی ماسوله، از نان سنتی کرمان تا لباسهای محلی جنوب. هر یک از این عناصر ظرفیت تبدیلشدن به یک روایت تصویری اصیل و جذاب را دارند.
با این حال، در بسیاری از تولیدات رسانهای ایران، هنوز این گنجینهها در حاشیه ماندهاند. اغلب، روستا در آثار ما یا نماد فقر است یا فضای نوستالژیک گذشته، در حالی که میتواند به صحنهای پویا برای بازنمایی فرهنگ، همکاری، معنا و حتی امید تبدیل شود.
رسانه بهمثابه ابزار دیپلماسی فرهنگی
امروزه، کشورهایی که بهدرستی از رسانه بهره میبرند، در واقع در حال توسعه نوعی دیپلماسی فرهنگی هستند. سریالهای کرهای با نمایش آئینهای چاینوشی، غذاهای سنتی یا لباس «هانبوک» توانستهاند تصویری لطیف و انسانی از ملت خود به جهان ارائه دهند؛ تصاویری که هیچ بیانیه سیاسی قادر به خلق آن نیست.
ایران نیز میتواند با تکیه بر داستانهای بومی، روایتهای روستایی و آئینهای محلی، چهرهای چندلایه و جذاب از خود در سطح جهانی بسازد. کافی است فیلمسازان و نویسندگان ما به جای تمرکز صرف بر کلانشهرها، روایتهای کوچک اما پرمعنا از دل روستاها را کشف کنند.
از بازنمایی تا باززندهسازی
بازنمایی آئینها و سنتها در رسانه، اگر درست انجام شود، تنها نوعی نمایش نیست؛ بلکه فرآیندی از احیای فرهنگی است. وقتی یک جوان ایرانی، در قالب سریالی جذاب، آئینهای محلی گیلان یا موسیقی بختیاری را میبیند، نهتنها آن را یاد میگیرد، بلکه احساس تعلق و افتخار نیز در او بیدار میشود.
از سوی دیگر، چنین آثاری میتوانند گردشگران داخلی و خارجی را ترغیب کنند تا این فرهنگها را از نزدیک تجربه کنند؛ تجربهای که هم به پایداری اقتصادی روستاها کمک میکند و هم به تداوم حیات فرهنگی آنها.
روایت؛ پلی میان سنت و آینده
در جهان امروز که هویتها به سرعت در معرض فرسایشاند، رسانه میتواند پلی باشد میان سنت و آینده؛ پلی که از مسیر روایت میگذرد. اگر ایران بتواند تولیدات فرهنگی خود را در پیوند با روستاها و آئینهای اصیل طراحی کند، هم فرهنگ بومی خود را حفظ خواهد کرد، هم چهرهای تازه از خود به جهان نشان میدهد و هم در مسیر توسعه گردشگری پایدار گام برمیدارد.
در نهایت، همانطور که کرهایها با روایت زندگی ساده و صمیمی در دل طبیعت، به احیای روح ملی خود پرداختند، ما نیز میتوانیم با تکیه بر روایتهای روستایی، ایران را از نو تعریف کنیم؛ نه در شعار، بلکه در تصویر.









