به گزارش خبرگزاری مجله آرونو، گذر تاریخی چهارباغ همیشه یکی از شلوغترین مکانهای اصفهان است، همیشه در رفت و آمد و همیشه پر جنب و جوش، اما این روزها ازدحام بیشتر از چیزی است که تصورش را بکنی، اگر از بالا نگاه کنی مردمی را میبینی که راه میروند، بر میگردند و به چیزی نگاه میاندازند، با یکدیگر وارد گفتوگو میشوند، گاهی گریه میکنند و گاهی بر سکوهای حاشیه چهارباغ مینشینند و سینه میزنند، این روزها، روایت دیگری از اصفهان برپاست، از «روایت عشق و هنر» به شما سلام میکنیم! و از اصفهان، شهر هنر و حماسه.
در یک نگاه همه چیز به نظر ساده میآید، غرفههایی و بازدید کنندگانی، اما اگر دقیق شوی، میبینی که اینجا هنر نه از نوع عام که از تبار آئینها است و هنرمندان آثار خود را به یک نام سرخ درخشان دخیل بستهاند، به «حسین (ع)» و حالا هرکس با هرچه دارد در این مسیر راهی شده، یکی میناکاری آورده و آن دیگری قلم زنی، یکی معرق و دیگری شیشهها و چراغدان های آئینی به نمایش گذاشت است، چند بانوی دغدغه مند غرفهای برای جهاد تبیین دایر کردهاند و رو به رویش مردم در گروههای کوچک و بزرگ از هر قشری بر سر مسائل روز جامعه گفتوگو میکنند، کمی جلوتر چند دختر نوجوان فال کتاب میگیرند و مردی به طور زنده چهره یکی از شهدای جنگ ۱۲ روزه را نقاشی میکند؛ بانوی مسنی به دور از هیاهو روی یکی از سکو ها نشسته و با کتاب دعای کوچکش به مناجات مشغول است، بچهها با کنجکاوی و شگفتی در دنیای پر رمز و راز «هنر آئینی» غوطه ور شدهاند و این تنها گوشهای از حال و هوای این روزهای چهارباغ اصفهان بود.
برای دریافت روایت تازهتری از «روایت عشق و هنر» با ایمان تیموری، از غرفه داران غرفهی چایخانه داران گفتوگو میکنم و از جایگاه برپایی غرفهشان در مسیر این روایت میپرسیم؛ او میگوید: غرفه ما بیشتر حالت نمایش یک کسب و کار را دارد، نمایش کسب مهارت کار چایخانه داری که از دیر باز با نمادهای مذهبی و آئینهای ملی میهنی گره خورده است، این روزها میبینیم که بعضی از افراد کار چایخانه داری را به حاشیه بردهاند و این فرهنگ غنی که از صدها سال گذشته به چایخانه داران امروز ارث رسیده است را به امری ضد فرهنگ تبدیل کردهاند، از سوی دیگر اذهان عمومی هم نسبت به این صنف دچار حاشیه شده است و تلاش ما اینجا بر این است که حقیقت صنف چایخانه داری اصیل را به مردم نشان دهیم.
او ادامه میدهد: چایخانه داری جلوههای فرهنگی پنهانی دارد که ما این روزها در روایت عشق و هنر سعی داریم آن را به مردم نشان دهیم، برای مثال از زمانهای قدیم، چایخانه محلی برای تلاقی سنتها و مذهب بوده است، بسیاری از آداب و رسوم در همین فضای فرهنگی حفظ شدهاند و به ما رسیدهاند. در گذشته چایخانهها مراکز مهمی برای گردهمایی و گفتوگوهای سیاسی و اجتماعی میان مردم از طبقههای مختلف جامعه بوده است؛ هنرهای آئینی و سنتی در چایخانهها رواج بسیاری داشته است و اجرای داستانهای مذهبی، شاهنامه، پرده خوانی و اجرای نمایشها و موسیقیهای سنتی در این بستر صورت میگرفته است. از سوی دیگر اگر کسی حرفی برای زدن یا اخباری برای انتشار داشت در فضای صمیمی و پذیرای چایخانهها مطرح میکرد؛ ما میخواهیم این فرهنگ غنی را احیا کنیم و به مردم بگوییم که اصالت این فضا و میراث فرهنگی چایخانه داری در حقیقت به صورت دیگری بوده است.
میگویم با توجه به چایخانه داران و مخاطبان گسترده این محافل که غالباً جوان هستند این کار شما خیلی ارزشمند است و تأثیرات مهمی در خرده فرهنگ چایخانه داری و حتی فرهنگ عمومی جامعه دارد؛ ایمان تیموری میگوید: تلاش ما در همین راستا است و در ضمن اصلاح روندها در چایخانهها و احیای سنتهای دیرینه ایرانی و اسلامی در آنها در حال تلاش برای تغییر اذهان عمومی هستیم تا به تدریج چایخانهها به مسیرهای صحیح فرهنگی خودشان بازگردند.
همچنین با مهدی باباشاهی، هنرمند نوجوان عرصه کاشی که در غرفه “کاشی هفت رنگ بابایی” مشغول به خلق اثر هنری است به گفتگو مینشینم و درباره غرفهشان بیشتر میپرسم، باباشاهی میگوید: ما در رویداد روایت عشق و هنر آثار هنری مربوط به کاشی کاری و رنگ آمیزی کاشی را به نمایش میگذاریم؛
میپرسم: گاهی به نظر میرسد این روزها بیشتر فعالان حرفهای صنایع دستی از افراد پیشکسوت هستند، اما شما و هم غرفهای هایتان جوان و نوجوان هستید، چطور به این هنر علاقمند شدید؟ او پاسخ میدهد: یکی از دوستانم به طور خانوادگی در این حرفه مشغول به کار بودند و چون پدر دوستم صاحب کارگاه است من هم با رفاقت او به این هنر جذب شدم و بعداً علاقمند شدم و ادامه دادم تا به این نقطه رسیدم.
سوال بعدیام اما درباره روح معنوی هنر و به طور اخص روح معنوی هنر کاشی کاری است، میپرسم: از دیدگاه شما روح معنوی در هنر کاشی کاری جاری است و آیا میتوان از طریق آن پلی به سوی خداوند زد؟ باباشاهی میگوید: قطعاً روح جوامع با شیوه معماری آنها و طراحی نمای آنها هماهنگ است، بر فرض اگر ساختمانهای اروپای شرقی را ببینید سبک منحصر به خود و متناسب با روح حاکم بر جامعه خود را دارند، ساختمانها حالت مثلثی دارند و اضلاعشان خیلی زیاد است ولی وقتی وارد یک کشور اسلامی میشویم معماریها غالباً هلالی شکل است، از کاشی در ساختمانها استفاده میشود و این سبک اسلامی، روح معنوی است که در آن دمیده شده که بخشی به علت معماری آن و بخش دیگری به علت طرح منحصر به فرد کاشیها است؛ کاشیکاری تنها در بناها و نماها نیست که باعث آرامش و طمأنینه میشود، بلکه پروسه طراحی و رنگ آمیزی یک کاشی هم بسیار آرامش بخش است و اگر برخی در مدیتیشن به دنبال آرامش باشند من فکر نمیکنم که آرامشی که در خلق اثر هنری بر روی یک کاشی جاری است را بتوان در مدیتیشن پیدا کرد.
مسیر همچنان ادامه داشت و آنچه در کنار یکی از غرفهها مرا متوقف کرد عبارت «هیئت خوشنویسی» بود، سوالات زیادی به ذهنم هجوم آورد و مرا به خود درگیر کرد، چطور هنرمندان میتوانند هیئتی در راستای هنر خود داشته باشند و از این مسیر مکارم اخلاقی ائمه معصومین (علیهم السلام) را ترویج و تبیین کنند، مرضیه سادات موسوی، خوشنویس و از اعضا «هیئت خوشنویسان کتاب الثقلین» در ادامه به پرسش ما پاسخ میدهد، او هدف شکلگیری هیئت را اینطور توضیح میدهد: هیئت خوشنویسی کتاب الثقلین متشکل از خوشنویسان دغدغهمند نشر معارف اهل بیت (ع) است که ذیل این هیئت در استان اصفهان گرد هم آمدهاند، خوشنویسان این هیئت به صورت جهادی و داوطلبانه در عنوانهای مختلف به خوشنویسی میپردازند که از نمونه آنها خوشنویسی داوطلبانه در حرم مطهر امام رضا (ع) و موکب هیئت در مسیر نورانی اربعین حسینی است.
موسوی ادامه میدهد: زمانی رسید که هنرمندان خوشنویس و دغدغهمند در اصفهان دریافتند که ممکن است هنر، انحرافاتی از مسیر متعالی خودش پیدا کند و دیگر انسان ساز نباشد، ما به هدیه کردن امانت هنر که خداوند به ما بخشیده است به پیشگاه همان متعال یکتا میخواهیم انسانها را به خلیفه اللهی نزدیک تر کنیم و محل تجلی هرچه بیشتر صفت خالقیت خداوند با خلاقیت و هنر در روح خودمان باشیم، شاید علت اصلی اینکه تعدادی هنرمند نام هیئت را روی خودشان گذاشتهاند همین باشد، در وادی اهل بیت (ع) و در مسیر حضرت اباعبدالله (ع) هیچکس بر شخص دیگر برتری ندارد، وقتی وارد یک هیئت میشوی نمیفهمی کدام مسئول است و کدام فرد دیگر زیر دست، همه با هم برابرند و به دلیل تلاشی که در مسیر اهل بیت میکنند شایسته ی احترام، در کتاب الثقلین هم همینطور است، هیچ هنرمندی بر دیگری برتری ندارد و همه تلاشمان بر این است که هنرمان را خرج بهترینِ انسانها و صحیح ترینِ مسیرها کنیم.
برگه خوشنویسیِ “یا رقیه (س) ” زیبایی، توجهم را به خودش جلب کرد و خود سر آغاز گفتگوی تازه ای شد، این هنرمند خوشنویس شگفتی من را اینگونه پاسخ میدهد: هنر زیباست و همه کس میتوانند آن را درک کنند و برای همه دوست داشتنی است، شاید حتی بعضی از افراد مذهبی نباشند اما با دیدن این «یا رقیه (س)» که به زیبایی نوشته شده است به سمتش می آیند و آن را با حس خوب بر میدارند، در این کلمات و هنری که با آن آمیخته است انگار که جاذبهای وجود داشته باشد، میگویم: فکر میکنید زیبایی هنر و این جاذبه ابتدایی میتواند مقدمهای باشد برای تأمل بیشتر بر روی آن مفهوم و بعد از آن تأمل، تفکر و پذیرشی را به دنبال داشته باشد؟ او پاسخ میدهد: قطعاً، اما اخلاص هنرمند و هدف او از این آراستنها هم در نهایت در میزان پذیرش آن مفهوم از سمت مخاطبان نقش دارد.
در غرفه دیگری با یک خانم عروسکساز کارآفرین مواجه میشوم که سعی دارد عروسکهایی با طراحیهای سالم و کودکانه تولید کند، بنا به علاقه شخصی ام به عروسکها با مریم کرونی، هنرمند خیاط و عروسک ساز وارد گفتگو میشوم و او درباره ساخت عروسکهایی با مؤلفههای نژادی و ملی ایرانی اینگونه میگوید: عروسکها نقشهای تربیتی، آموزشی و حتی الگو دهی پر رنگی در تربیت کودکان و نوجوانان دارند، ما در حال برنامه ریزی برای طراحی و ساخت عروسکهایی هستیم که به جای مؤلفههای ظاهری یک کودک اروپایی، چهرهای نزدیک به یک کودک ایرانی داشته باشد و همچنین بستر روایی قرارگیری عروسک، لباسها، وسایل همراهش و طراحی ظاهری آن علاوه بر زیباییهای بصری سفیر فرهنگی مناسبی برای کودکان و نوجوانان داخلی و خارجی باشد.
روایت عشق و هنر اما هنوز به پایان نرسیده است، دهها گروه هنرمند، هیئت مذهبی، انجمنهای خیریه و مدارس و هنرستانها و اقشار و اصناف مختلف مردم این روزها در گذر فرهنگی چهارباغ گرد هم آمدهاند تا پازلی باشند در تکمیل تصویر جایگاه رفیع هنرمندان در نظم نوین جهانی و هنر زبانی بی نیاز از مترجم است که با روح و جان تمام انسانها آشناست و چه بهتر که این آئینه نقره فام بی بدیل را در مقابل حقایق نورانی الهی قرار داد و انوار ذات مقدس خداوند را در آن متجلی شد و این داستان کماکان ادامه خواهد داشت…