روایت‌هایی دخترانه از جنگ ۱۲ روزه/ وقتی اشک‌ها حماسه می‌سازند

فهرست مطالب

به گزارش خبرگزاری مجله آرونو، برنامه «از سرگذشت» با اجرای علی‌اکبر قلیچ، شب گذشته میزبان خانواده شهیدان «محمدرضا لاجوردی» عضو هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و خادم هیئت ریحانه‌الحسین (ع) و «محمدمهدی تهرانچی» دانشمند و رئیس فقید دانشگاه آزاد اسلامی بود که در حملات رژیم صهیونیستی در بیست‌وششم خرداد به شهادت رسیدند.

علی‌اکبر قلیچ این قسمت از برنامه را با این جمله از امام موسی صدر که گفته بود، «من حسینیه‌ای را حسینیه نمی‌دانم مگر اینکه دلاورانی را برای نبرد با دشمن اسرائیلی فارغ‌التحصیل کند»، شروع کرد و گفت: روایت و قصه امشب ما، قصه‌ی دلتنگی است اما نه با غم و اشک؛ ما امروز میزبان بچه‌هایی هستیم که از این دانشگاه و از این مکتب امام حسین (ع) فارغ‌التحصیل شده بودند. قصه دخترک ما خیلی شبیه به روضه سه ساله کربلاست، اما بر عرشه کشتی‌مان میزبان دخترِ شهیدی هستیم که سردار عرصه علم و فرهنگ بود. می‌خواهیم از شهیدی بگوییم که اسمشان تهرانچی بود، اما به قول بچه هیئتی‌ها، حسینچی بود.

روایت‌هایی دخترانه از جنگ ۱۲ روزه/ وقتی اشک‌ها حماسی می‌سازند

قبل از گفت‌وگوی «از سرگذشت»، تصویر کوتاهی از ریحانه لاجوردی، فرزند شهید «محمدرضا لاجوردی»، در هیئت ریحانه‌الحسین (ع) پخش شد. ریحانه در پاسخ به سوال حاج سید مجید بنی‌فاطمه که پرسید: «ریحانه خانم، می‌شود بفرمائید چرا برای شهادت پدرتان گریه نکردید؟»، گفت: «چون اگر گریه می‌کردم، اسرائیل شاد می‌شد. بابای من رفت و با اسرائیل جنگید، او یک قهرمان است.»

در ادامه، محبوبه ورپشتی، همسر شهید لاجوردی گفت: «من متولد شهرضا و ۱۵ سال ساکن اصفهان بودم. با همسرم زمانی که در تهران ساکن بودیم، از طریق یکی از دوستان آشنا شدم. ایشان با خانواده به منزل ما آمدند و آشنا شدیم؛ حدود یک ماهی به صورت خانوادگی نشست و صحبت داشتیم و شناخت حاصل شد و بعد از یک ماه دقیقاً روز عید غدیر عقد کردیم.»

وی با بیان اینکه ازدواج ما کاملاً سنتی بود، درباره ملاک‌هایشان برای ازدواج گفت: «همین که همسرم از همان اول بچه هیئتی بود و دائم داخل هیئت بودند، اهل سفر و زیارت بودند و خانواده ایشان هم کف خانواده ما بودند، خیلی برایم مهم بود. پدر و مادرشان امام حسینی و اهل نماز و عبادات بودند. جالب بود که سر سفره عقد که مرسوم است می‌گویند عروس رفته است گل بچیند، اما برای ما گفتند، عروس رفته است کربلا و زیارت مکه و این برای من قشنگ بود.»

همسر شهید محمدرضا لاجوردی ادامه داد: «با اینکه قبل از عقد نگرانی‌هایی داشتم، اما بعد از عقد با شهید، مهر ایشان به دل من نشست و پشتیبان ایشان بودم تا در راه امام حسین (ع) و اطلاعات از رهبری سرباز باشند. من امروز که ایشان به شهادت رسیده، هیچ گونه گله‌ای ندارم و فرزندان من فدای حضرت آقا باشند.»

روایت‌هایی دخترانه از جنگ ۱۲ روزه/ وقتی اشک‌ها حماسی می‌سازند

محبوبه ورپشتی در پاسخ به اینکه شهید لاجوردی بیشتر منزل بود یا سرکار گفت: «همسر من خیلی سرشان شلوغ بود؛ زمان‌های زیادی سرکار بودند و با اینکه دخترم متولد شد، من دیگر تنها نبودم. دخترم در نقاشی‌هایش عکس پدرش را نقاشی نمی‌کرد و پاسخ می‌داد بابا سرکار است. بعد از تولد ریحانه خیلی بیشتر کنار خانواده بود و مسافرت بیشتری می‌رفتیم، به‌طوری که کمبودهایی داشتیم را فقط با مسافرت پر می‌کرد و اکثراً به زیارت می‌رفتیم.»

او به ذکر خاطره‌ای پرداخت و گفت: «یک روز که برای زیارت به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی رفته بودیم، متوجه شدیم نیمه‌های شب مراسم دعا برگزار است. بعد از این ماجرا ما هر هفته منتظر بودیم که برای دعا به حرم برویم؛ یک شب بعد از دعا شهید به من گفت موافقید به گلزار شهدا برویم. آن شب سر مزار شهید زبرجدی و آرمان علیوردی رفتیم. همسرم به من گفت بیا اینجا دعا کنیم، شهید شویم و دعا کردیم. بعد از این ماجرا شب‌های قدر هم به گلزار شهدا می‌رفتیم و تقریباً یک هفته بود که ایشان به شهادت رسید.»

همسر شهید محمدرضا لاجوردی خاطرنشان کرد: «آخرین دیدار ما با شهید خیلی عجله داشت که به محل کارش برسد. خیلی فوری خداحافظی کوتاهی کردیم و حتی فرصت نکرد دختر کوچک‌ش را بغل کند و گفت خوابیده است و نمی‌خواهم بیدار شود. یک شب قبل از شهادت بود که تماس گرفت و گفت: من را حلال کنید و به پدر و مادرت هم بگو من را حلال کنند. بیست‌وپنجم خرداد تولد ریحانه بود که جشن تولد را بدون حضور پدر گرفتیم و فردا محمدرضا شهید شد.»

محبوبه ورپشتی به روایت شهادت همسر خود پرداخت و گفت: «یک هفته سختی بود؛ به ما گفتند که ایشان بیست‌وششم خرداد به شهادت رسیده است ، اما یک هفته طول کشید تا پیکر شهید را تحویل دادند و این مدت خیلی سخت بود. وقتی برای تست DNA رفتیم، هر روز منتظر و بی‌تاب بودیم؛ الحمدالله این روزها گذشت. بعد شهادت برای اولین‌بار با ریحانه به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی رفتیم. من نمی‌دانستم باید چطور خبر شهادت او را به ریحانه بگویم؛ برادرم ریحانه را به اتاق برود و با او صحبت کرد و ریحانه به من گفت: مامان من همه چیز را می‌دانم. می‌دانم بابای من یک قهرمان بود که شهید شده است.»

در بخش دیگری از این برنامه ریحانه لاجوردی، فرزند شهید محمدرضا لاجوردی، به حضور خود در هیئت ریحانه‌الحسین (ع) پرداخت و گفت: «آن روز من دلتنگ بابام بودم و دعا کردم و شب او را در خواب دیدم و به من گفت: آفرین، خیلی خوب گفتی و خوشحال‌تر شدم چون دلتنگ بابام بودم. من روز تولد نه سالگی‌ام دعا کردم بابام برود و اسرائیل را کامل نابود کند. بعد از شهادت پدرم، من حرف‌هایم را با او در دفترم می‌گویم.»

روایت‌هایی دخترانه از جنگ ۱۲ روزه/ وقتی اشک‌ها حماسی می‌سازند

در ادامه این برنامه، دختر شهید تهرانچی به سخنان ریحانه لاجوردی واکنش نشان داد و با بیان اینکه حرف‌های این دختر مایه افتخار و اقتدار است، ادامه داد: «این حرف‌ها بسیار مایه دلگرمی است، هرچند تمام ما دلتنگ پدرانمان خواهیم بود و این اشک‌ها برای این دلتنگی‌ها جاری می‌شود چون همه ما پدرانمان را دوست داریم و نبودشان حتماً در زندگیمان خیلی محسوس است.»

سپس علی اکبر قلیج، فرزند شهید لاجوردی را برای میزبانی کردن از دختران شهدا در این برنامه تنها گذاشت و ریحانه لاجوردی میزبان دختر شهید مدافع حرم مهدی قاضی‌خانی و فاطمه و ریحانه پورهنگ، فرزندان شهید محمد پورهنگ شد و درباره اینکه چرا و چگونه ریحانه به‌خاطر شهادت پدرش گریه نکرده است، صحبت کردند.

دختر شهید مدافع حرم مهدی قاضی‌خانی در این گفت‌وگو گفت: «به نظرم ما برای این کشور خون داده‌ایم و من چون سه ساله بودم که پدرم به شهادت رسید و به این برایم افتخار است. ولی وقتی شنیدم تو گریه نکردی، هنوز در تعجبم که چطور یک دختر وقتی اسم پدرش می‌آید، اشک در چشمانش نباشد و من در برابر تو شرمنده‌ام. فکر می‌کنم کلمه «بابا» خیلی خاص است و وقتی آن را می‌نویسیم یاد خانم حضرت رقیه می‌افتم. به‌خاطر همین هرگاه دلتنگ بابام می‌شوم، دوست دارم حضرت رقیه را ببینم. من یک بار خواب امام حسین (ع) را دیدم و با اینکه سه ساله بودم و چهره بابام را ندیده بودم، اما در این خواب بابایم کنار امام حسین (ع) بود و به‌خاطر همین هرگاه اسم حضرت رقیه را می‌آورم، ضمن اینکه یاد پدرم می‌کنم، به تنهایی حضرت رقیه فکر می‌کنم.»

ریحانه لاجوردی در پاسخ گفت: «من تا دو روز از شهادت پدرم خبر نداشتم؛ وقتی به هیئات ریحانه‌الحسین (ع) رفتیم، صدای پدرم را می‌شنیدیم که در میان جمعیت است، اما او را نمی‌دیدم. پدر می‌گفت: مواظب مادرت باشد و نگذار گریه بکند. همان شب دلتنگ او بودم و درخواست کردم بیاید تا ببینمش که شب او را در خواب دیدم.»

او در پاسخ به فرزند شهید قاضی‌خانی که گفت، دوست دارید از حضرت رقیه (س) حرف بزنید، گفت: «بله من خیلی حضرت رقیه را دوست دارم؛ او خیلی از ما فرزندان شهدا بدتر بود چون صحنه‌هایی از شهادت پدرش را دیده بود. من وقتی سه ساله بودم، با اینکه دعا نکرده بودم، اما خواب حضرت رقیه (س) و امام حسین (ع) را دیده بودم. آن‌ها چیزهایی به من می‌گفتند که نمی‌فهمیدم چه می‌گویند، اما چهره‌هایشان را دیده بودم.»

روایت‌هایی دخترانه از جنگ ۱۲ روزه/ وقتی اشک‌ها حماسی می‌سازند

این فرزند شهید با ارائه پیشنهادی به فرزندان شهیدان قاضی‌خانی و پورهنگ گفت: «اگر می‌خواهید کاری کنید که هر وقت به فکر پدرتان بودید، گریه نکنید، یک دفتر تهیه کنید و برای او بنویسید، من یک دفتر دارم که عکس پدرم در آن است و برایش این‌جوری می‌نویسم که مواظب آجی هستم و دیگر اذیت نمی‌کنم و اصلاً اجازه نمی‌دهم مادرم آن را بخواند.»

سپس بچه‌ها تصور کردند که پدرانشان مقابل آن‌ها قرار دارند و با آن‌ها دخترانه صحبت کردند و هر کدام گفتند: «خیلی افتخار می‌کنیم دختر شهید هستیم و هیچ وقت چادرمان را زمین نمی‌گذاریم.»

در ادامه، فرزند شهید قاضی‌خانی با بیان اینکه بعد از اتفاقات اخیر و شهادت جمعی از هموطنان‌مان بیشتر از هر زمانی نیاز داشتم تا با پدرم صحبت کنم، گفت: «البته هیچگاه به پدرم نمی‌گویم چرا تو ما را تنها گذاشتی، چراکه راه او موجب شد کشورمان امن‌تر شود، اما به او می‌گویم: بابا خیلی به تو افتخار می‌کنم و خیلی خوشحالم که دختر چنین پدری بودم و می‌دانم که تو در هر ثانیه‌ای از زندگی‌ام وجود داری و به من نگاه می‌کنی. هم‌اکنون که در کنار فرزندان شهدا هستم، در واقع به من نگاه می‌کنی و خوشحال هستید که من راه تو را ادامه می‌دهم. من آرزو دارم تو را در خواب ببینم و نگاه کنم. برای ما فرزندان شهدا یک قاب عکس از پدرمان مانده است که من همیشه آن را بغل می‌کنم و نگاه می‌کنم و می‌گویم امیدوارم هیچ وقت چهره تو عوض نشده باشد که اگر یک روز آمدی، من تو را بشناسم و بغلت کنم. اشک ما فرزندان شهدا از درد نیست، از خوشحالی است که پدرانمان رفتند و این اشک‌ها موجب خوشحالی دشمن نمی‌شود. ما اجازه دادیم پدرانمان رفتند و من با اشک‌هایم نشان می‌دهم که چقدر پدرم را دوست داشتم.»

در پایان، دختران شهدا دست همدیگر را به نشانه اتحاد مردم ایران فشردند و ابراز خوشحالی کردند که با یکدیگر آرزو کردند مردم ایران از تمام خطرها در امان باشند و ایران همیشه پیروز باشد.

مرتبط نوشته ها

فال حافظ

استخاره آنلاین با قرآن

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿۱﴾ اللَّهُ الصَّمَدُ ﴿۲﴾ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ ﴿۳﴾ وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ ﴿۴﴾

سه مرتبه سوره اخلاص را بخوانید و دکمه بعدی را کلیک کنید.

تلویزیون شهری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *