به گزارش خبرگزاری مجله آرونو، در عصر هوش مصنوعی و انفجار دادهها، سواد رسانهای دیگر مهارتی لوکس یا جانبی نیست، بلکه ضرورتی تمدنی برای بقا در جهان شبکهای است؛ با این حال، به نظر میرسد در میان ما هنوز تعریف دقیق و کارآمدی از این مفهوم شکل نگرفته است. بیشتر آموزشها در حد آشنایی سطحی با رسانهها باقی مانده و از جوهره اصلی سواد رسانهای، یعنی تفکر انتقادی و بازشناسی حقیقت در پیامها فاصله دارند.
اکنون بیش از هر زمان باید از آموزشهای هشداردهنده و انفعالی عبور کرده و به سمت پرورش ذهنهای پرسشگر، تحلیلگر و اخلاقمدار حرکت کنیم. آموزشهایی که به نسل امروز بیاموزد چطور با هرگونه فضای غیر واقعی مواجهه داشته باشد، چطور فیلم ببیند، چطور در مواجهه با اخبار و اطلاعات گوناگون رفتار کند و چگونه در فضای چندرسانهای پلتفرمهای مختلف قدم بردارد.
انسانی که سواد رسانه نیاموخته باشد، مانند کودک نوپایی است که در جنگل رها میشود، جنگلی پرخطر، تاریک و بی نشانه؛ گم شدن فرد بدون سواد رسانه در فضای پرهیاهوی مجازی این روزها همانطور دور از ذهن نیست که گم شدن کودک در یک جنگل مبهم عجیب نیست.
الهه خوانساری معاون آموزش انجمن سواد رسانهای ایران و کارشناس رسانهای با اشاره به وضعیت سواد رسانهای در ایران به خبرنگار مجله آرونو میگوید: اگر بخواهم منصفانه بگویم، ایران در سالهای اخیر از نظر توجه و دغدغهمندی نسبت به سواد رسانه رشد چشمگیری داشته است. امروز در هر استان، کارگاهها و جشنوارههایی در این حوزه برگزار میشود و جامعه ما نسبت به گذشته حساستر شده است. اما اگر بخواهیم خودمان را با کشورهای پیشرو مقایسه کنیم، هنوز مسیر زیادی در پیش داریم.
وی در ادامه میافزاید: در آن کشورها، سواد رسانهای بخشی از زیست فرهنگی و تربیتی جامعه است؛ از مدرسه تا رسانه عمومی و حتی خانواده، همگی نقش خود را در این چرخه ایفا میکنند.
کارشناس رسانهای تصریح میکند: ما در ایران بیشتر برنامهمحور هستیم تا نظاممند؛ یعنی پروژههایمان زیاد است، اما هنوز به چارچوب ملی یکپارچه، شاخصهای سنجش و نظام تربیت مربی نیاز داریم. اگر این سه پایه شکل بگیرد، ایران میتواند به الگویی بومی و مستقل در جهان اسلام تبدیل شود.
وی با بیان شعار امسال یونسکو «ذهنها فراتر از هوش مصنوعی» ادامه میدهد: این شعار در واقع یک هشدارِ امیدبخش است و یونسکو میخواهد بگوید که هرچقدر هم هوش مصنوعی پیشرفت کند، اصالتِ قضاوت انسانی نباید از بین برود. ماشین میتواند بنویسد، طراحی کند، یا حتی روایت بسازد اما نمیتواند احساس کند، قضاوت اخلاقی داشته باشد یا درک فرهنگی عمیق ایجاد کند.
خوانساری میگوید: ذهن انسان تنها در دانایی برتر نیست، بلکه در وجدان و مسئولیتپذیریاش برتر است. این شعار میخواهد بگوید که در عصر فناوری، باید بیشتر به انسانیت فکر کنیم؛ به بیان سادهتر، فناوری باید در خدمت ذهن باشد، نه ذهن در خدمت فناوری. همچنین برتری ذهن وقتی واقعی است که قدرت تکنیکی با فضیلت اخلاقی مانند شفافیت، انصاف، عدم فریب و پرهیز از نفرتپراکنی جفت شود.
وی با توجه به اهمیت سواد رسانهای در عصر هوش مصنوعی اظهار میکند: سواد رسانهای در اثر هوش مصنوعی به این دلیل اهمیت دارد که ما در دنیایی زندگی میکنیم که هر لحظه حجم زیادی از محتوای شبهواقعی تولید میشود؛ از عکسها و ویدئوهای جعلی گرفته تا متنهایی که نویسندهشان انسان نیست. این محتواها با دقت زیاد و گاهی با نیت جهتدهی به افکار عمومی ساخته میشوند. اگر مخاطب مهارت تحلیل و راستیآزمایی نداشته باشد، به راحتی اسیر ظاهر جذاب و سرعت انتشار میشود.
کارشناس رسانهای میافزاید: سواد رسانهای در عصر هوش مصنوعی کمک میکند تا ما بتوانیم توانایی تشخیص واقعیت از ساختگی و توان استفاده آگاهانه از ابزارهای هوشمند را داشته باشیم؛ به همین دلیل ما امروز به جای نسل کاربر به یک نسل تحلیلگر نیاز داریم. باید یاد بگیریم چگونه از فناوری استفاده کنیم، بیآنکه ابزارهای هوشمند، ذهن ما را از استقلال و تفکر خلاق دور کنند.
وی در پاسخ به اینکه چگونه میتوان مرز میان «فهم انسانی» و «خروجی ماشینی» را در مصرف رسانهای تشخیص داد؟ تصریح میکند: تشخیص قطعی همیشه آسان نیست، اما میتوان احتمال را بالا برد. محتوای انسانی معمولاً احساس، تجربه و زاویهدید خاصی دارد که از زیست واقعی انسان میآید اما محتوای ماشینی اغلب شبیه انشاهای مرتب و بیروح است که حاوی کلیگو، بیزمان، بیمکان و پر از جملههای تکراری است.
خوانساری میگوید: برای مخاطبان حرفهای سه نشانه کلیدی وجود دارد؛ اول، بررسی منبع و هویت نویسنده، دوم، دقت در لحن و جزئیات و سوم، استفاده از ابزارهای راستیآزمایی تصویر و متن.
وی اظهار میکند: در رسانهها، باید سیاست شفافیت داشته باشیم به این ترتیب که هر محتوایی با کمک هوش مصنوعی تولید یا ویرایش شده است، باید برچسب مشخصی داشته باشد تا اعتماد عمومی حفظ شود.
کارشناس رسانهای با اشاره به حوزه آموزش سواد رسانه میافزاید: بهترین آموزش، آموزشی است که مسئله واقعی را حل کند. یعنی دانشآموز فقط تماشاگر یا شنونده نباشد، بلکه خودش وارد عمل شود.
وی تصریح میکند: ما میتوانیم در مدارس اتاق خبر دانشآموزی راه بیندازیم. بچهها نقش خبرنگار، دبیر خبر، عکاس و راستیآزما را بازی کنند، گزارش محلی بنویسند و حتی پادکست تولید کنند. در کنار این تجربه عملی، لازم است ماژولهایی مثل سواد هوش مصنوعی، اخلاق رسانهای و پرامپتنویسی مسئولان ههم تدریس شود تا دانشآموز یاد بگیرد چگونه از فناوری بهدرستی استفاده کند.
خوانساری ادامه میدهد: وقتی کودک یا نوجوان بفهمد هر کلیک و هر بازنشر او اثر اجتماعی دارد، از مصرفکننده صرف به شهروند رسانهای مسئول تبدیل میشود.
وی با اشاره به آینده سواد رسانهای میگوید: من آینده را روشن اما پیچیده میبینم. در ۱۰ سال آینده، سواد رسانهای فقط مربوط به رسانه نخواهد بود بلکه به سواد زندگی در جهان دیجیتال تبدیل میشود.
کارشناس رسانهای اظهار میکند: یاران هوشمند یادگیری، کلاسهای شخصیسازیشده و محتواهای تولیدشده با AI، هم فرصتاند و هم تهدید. اگر ما از حالا نظام آموزشی و رسانهای خود را بازآرایی نکنیم، فاصله شناختی میان نسلها بسیار بیشتر میشود.
وی در ادامه میافزاید: در این میان، نقش نهادهایی مثل یونسکو کلیدی است. یونسکو نه بهعنوان ناظر، بلکه بهعنوان هماهنگکننده جهانی عمل میکند؛ با تولید چارچوبهای اخلاقی، استانداردهای سنجش و حمایت از آموزش در مناطق کمبرخوردار. اما اصل ماجرا در کشورهاست؛ ما باید بر پایه فرهنگ خودمان، یک الگوی ایرانی–اسلامی سواد رسانهای در عصر هوش مصنوعی طراحی کنیم؛ الگویی که هم به عقلانیت و حقیقت متکی باشد، هم به کرامت انسان.
نسلی که باید بداند چه میبیند و چرا میبیند؛ تفکر انتقادی، حلقه گمشده در آموزش سواد رسانهای در ایران
در ادامه داوود نعمتی انارکی، عضو هیئت علمی دانشگاه صداوسیما و کارشناس رسانهای به خبرنگار مجله آرونو میگوید: من معتقدم که سواد رسانهای در ایران در دو دههٔ اخیر رشد قابل توجهی نداشته است، البته برخی پژوهشهای دانشگاهی و انتشار برخی کتابها انجام شده است؛ اما این مطالعات و پژوهشها بیشتر در سطح نظری باقی ماندهاند و هنوز نتوانسته به یک جریان پایدارِ تبدیل شود.
وی میافزاید: اگر ایران را با کشورهای پیشرویی در این ارتباط مثل، فنلاند، کانادا یا استرالیا مقایسه کنیم، تفاوت زیادی میبینیم، این تفاوت به اعتقاد من در آگاهی از اهمیت موضوع نیست، بلکه در نظاممندسازی آموزش است. یعنی سواد رسانهای در این کشورها جزئی از برنامهٔ درسی رسمی است و معلمان، با دورههای ویژهٔ تربیتمعلم در این حوزه آموزش میبینند.
کارشناس رسانهای در ادامه تصریح میکند: در کشور ما، سواد رسانهای به عنوان یک موضوع جانبی و بیشتر به عنوان واکنش به تهدیدها مطرح است تا فرصتی برای رشد و توانمندسازی افراد در مواجه شدن با رسانههای مختلف، این نگاه واکنشی محور، مانع از توسعهٔ نگاهی چندبعدی و شهروندمدار به رسانهها میشود. همچنین، نابرابری دسترسی به منابع، ضعف در محتوای بومی و کمبود ابزارهای دیجیتال آموزشی نیز به شکاف سواد رسانهای دامن میزند.
وی ادامه میدهد: نباید در موضوع سواد رسانهای از رویکرد انتقادی فاصله گرفت، باید از خود بپرسیم که آیا ما سواد رسانهای را برای کنترل مصرف رسانهای، میخواهیم یا برای رهایی ذهنی و توانمندسازی شهروندان؟ پاسخ به این سوال میتواند جهت آیندهٔ سیاستگذاری در موضوع سواد رسانه را تعیین کند.
نعمتی انارکی باتوجه به شعار امسال یونسکو «ذهنها فراتر از هوش مصنوعی» میگوید: شعار امسال یونسکو را میتوان نوعی هشدار فلسفی دانست؛ یعنی اینکه انسان نباید در برابر ابزاری مانند هوش مصنوعی تسلیم محض شود، بلکه باید آن را به خدمت ذهن خود در آورد. در این پیام، ذهن صرفاً به معنای مغز یا حافظه انسان نیست، بلکه به معنای دانش، آگاهی، قدرت تحلیل، قضاوت اخلاقی و خلاقیت انسانی است. به یک معنی دیگر، این شعار یعنی اینکه انسان مراقب باشد تا به کاربر مطیع فناوری تبدیل نشود. این شعار تاکید میکند که ذهن انسان فراتر از هوش مصنوعی و هر ابزار و فناوری است، چون ذهن توان تشخیص خوب و بد را دارد، ذهن میتواند داوری صحیح کند و تفکر معطوف به معنا را منجر شود.
وی در ادامه در پاسخ به اینکه آیا این شعار قابلیت تحقق دارد؟ اظهار میکند: پاسخم مثبت است، اما این شعار زمانی معنا پیدا میکند که نهادهای آموزشی، امکان فهم فراتر از صرفاً داده را فراهم کنند. هوش مصنوعی به شما دادههای فراوانی میدهد اما تشخیص اینکه این دادهها در زندگی ما چگونه استفاده شود، به عهده خودمان است و نه ابزاری که این دادهها را در اختیارمان گذاشته است.
کارشناس رسانهای در ادامه میافزاید: بنابراین اگر نظام آموزشی همچنان حفظ محور باشد، ذهن نهتنها فراتر از هوش مصنوعی نخواهد رفت، بلکه به دستیار آن نیز تبدیل میشوند. به نظر من شعار یونسکو در عمل به اصلاح در نظام آموزشی و داشتن تفکر انتقادی ارتباط پیدا میکند و اگر به آن توجه شود، هر فناوری در خدمت انسان خواهد بود و ذهن فراتر محسوب میشود.
وی تصریح میکند: سواد رسانهای در عصر هوش مصنوعی اهمیتی دوچندان یافته اما شاید مهمترینش این باشد که در عصر هوش مصنوعی، چون کاربران در معرض حجم زیادی از دادهها و پیامهای تولید شده توسط ماشینها قرار دارند و از سویی مرز میان حقیقت و شبیه حقیقت و میان بشر با الگوریتمها، هر روز کمرنگتر میشود. ضروری است که سواد رسانهای اهمیت دوچندان پیدا کند.
نعمتی انارکی ادامه میدهد: این نکته را هم تاکید کنم که سواد رسانهای در این وضعیت، نمیتواند صرفاً توانایی تحلیل و تفسیر پیامها باشد، بلکه باید مهارتی کسب کرد که بتوان به درک درست منطق تولید و توزیع پیامها توسط الگوریتمها رسید. یعنی در دوره هوش مصنوعی، برخلاف دورهای که رسانههای سنتی انحصار داشتند، هوش مصنوعی نه فقط محتوا بلکه ادراک ما از واقعیت را نیز شکل میدهد. به بیان دیگر، الگوریتمها تعیین میکنند چه ببینیم و یا نبینیم، چه بشنویم و یا نشنویم و چه چیزی را تکرار کنیم. در این شرایط اگر افراد جامعه فاقد سواد رسانهای باشند بجای اینکه مصرف کننده باشند، تبدیل به مصرف شونده رسانهی میشوند.
وی در پاسخ به اینکه چگونه میتوان «فهم انسانی» و «خروجی ماشینی» را تشخیص داد؟ میگوید: سوال سختی است و پاسخش هم سختر است، چون در جهان امروز که جهان ترکیبشدهٔ انسان و ماشین است، تمایز میان فهم انسانی و تولید ماشینی یکی از چالشهای عصر دیجیتال است. تشخیص این مرز نیز فقط فنی نیست، بلکه نیازمند شناخت عمیق و تمایزات است. بگذارید اینگونه توضیح دهم که «خروجی ماشین» معمولاً فاقد تجربهٔ زیسته، احساس و مسئولیت اخلاقی است، چون ماشین صرفاً تقلید میکند و درکی از نشانهها ندارد اما انسان به دنبال ردپای نیت انسانی است؛ آیا این محتوا در پی انتقال معنا و گفتوگو است یا صرفاً بازتولید الگوهای زبانی و تصویری است؟
کارشناس رسانهای ادامه میدهد: همچنین مخاطب باید به «خوانش کند» عادت کند؛ یعنی در برابر پیامهای مهم توقف کند، منبع پیام را مورد توجه قرار دهد، هدف و زمینه آن را بررسی و ارزیابی کند، در غیر این صورت، ذهن انسان بهسرعت در سطح ظاهر دادهها غرق میشود و همانند ماشین رفتار میکند. نکته دیگر این است که تفاوت اصلی در «مسئولیت» است؛ فهم انسانی مسئول است، ولی خروجی ماشینی بیمسئولیت. یعنی مصرفکنندهٔ رسانهای، خود را مسئول تأثیر پیام میداند، اما هوش مصنوعی هیچ مسئولیتی را پذیرا نیست.
وی اظهار میکند: آموزش سواد رسانهای از ابعاد مختلف میتواند مؤثر باشد، اما در آموزش سواد رسانه نباید صرفاً آشنا کردن افراد با تعریف رسانه و برخی اصطلاحات و مفاهیم باشد، بلکه باید رویکردی انتقادی و بازتابی هم برای افراد ایجاد شود. در واقع رویکردهای سنتی در آموزش که فقط معلم را منبع علم و حقیقت و دانشآموز را صرفاً گیرندهٔ منفعل میدانند، در بحث سواد رسانهای کارآمد نیست. آموزش واقعی باید فضای گفتوگو، شک و آزمونگری ایجاد کند. مثلاً بهتر است که به چند اصل هم توجه شود؛ مثلاً دانشآموز وقتی خودش تولید محتوا میکند، یاد بگیرد که همان را تحلیل و نقد هم کند.
نعمتی انارکی ادامه میدهد: در آموزش سواد رسانهای، افراد باید قادر باشند آنچه را که از رسانه دریافت میکنند، مورد پرسش قرار دهند، اینکه چه کسی گفته؟ چرا گفته؟ چه چیزی در پیام حذف شده؟ چرا حذف شده، هدف چه بوده، و… اینها پرسشهایی هستند که نشان میدهد نباید در برابر دریافت محتوای رسانهای منفعل بود. همچنین فراهم شدن بستر گفتوگو میاندانشآموزان، میتواند در ایجاد فضای نقد سازنده مؤثر باشد و فرا بگیرند که چگونه باید از تفکر انتقادی بهره ببرند، اگر به اینگونه موارد اهتمام شود، بی شک افراد از مصرف کننده محتوای رسانهای به تحلیلگری آگاه تبدیل میشوند.
وی تصریح میکند: آموزش سواد رسانهای میتواند نوعی آزادیبخشی ذهنی دانش آموزان محسوب شود، یعنی او قادر میشود که خود را از سلطهٔ پیامهای قالبی، تبلیغاتی و الگوریتمی، رها کند. اگر در آموزشها چنین رویکردی مورد توجه نباشد، آموزش به جای اینکه منجر به تربیت شهروندی آگاه شود صرفاً تبدیل به دستورالعملهای انضباطی میشود.
کارشناس رسانهای با اشاره به آینده سواد رسانهای میافزاید: آیندهٔ سواد رسانهای صرفاً آموزشی نخواهد بود، در سالهای آینده، ما با جهانی روبهرو هستیم که در آن انسان و هوش مصنوعی احتمالاً باید همزیستی اجتنابناپذیری داشته باشند. در این همزیستی اگر انسان فاقد سواد رسانهای انتقادی باشد، شکل تازهای از سلطهٔ فناورانه را شاهد خواهیم بود، سلطهای که در آن حقیقت حذف نمیشود، بلکه بهصورت الگوریتمی و با مختصات فناوریهای جدید بازتعریف میشود.
وی میگوید: در مورد نقش نهادی مثل یونسکو در این ارتباط باید عرض کنم که در سطح جهانی، یونسکو میتواند همانند گذشته، نقش تنظیمکنندهٔ اخلاقی، آموزشی و حتی حقوقی را بر عهده داشته باشد، اما یک چالش مهم وجود دارد، اینکه پلتفرمها و فناوریهای اصلی در اختیار بخش خصوصی هستند، نه دولتها. بنابراین، نقش یونسکو بیش از آنکه اجرایی باشد، باید راهنمایی، آموزشی، هدایتگری، هنجارسازی و شبکهسازی باشد، یعنی یونسکو باید بتواند به ایجاد استانداردهای جهانی برای آموزش، سواد داده و اخلاق هوش مصنوعی مبادرت کند؛ و مهمتر اینکه به کشورهای در حال توسعه برای بومیسازی این فناوریها کمک کند.
نعمتی انارکی اظهار میکند: در مورد کشورمان ایران هم این نکته را عرض کنم که این خطر وجود دارد که به جای گرایش به رویکرد انتقادی، صرفاً مصرفکنندهٔ چارچوبهای جهانی که مبتنی بر پارادایم مسلط است، شویم. بنابراین ضروری است سواد رسانهای بومی، متکی بر فرهنگ گفتوگو و نقد، عدالت اطلاعاتی، مطالبه گری و تحلیل انتقادی از ساختار قدرت در رسانهها شکل گیرد.
وی ادامه میدهد: آیندهٔ سواد رسانهای یا بهسوی توانمندسازی انسان در برابر ماشین خواهد رفت، یا بهسوی سازگاری انسان با منطق ماشین، که بی شک توانمندسازی نتیجهای مطلوب خواهد داشت، جهت حرکت نیز به تصمیم امروز ما در تربیت نسل جوان و سیاستگذاری های فرهنگی، اجتماعی و رسانهای بستگی خواهد داشت.
کارشناس رسانهای در پاسخ به اینکه آیا با این پیش فرض که مفهوم سواد رسانهای در ایران هنوز به درستی درک نشده است، موافق هستید و اگر پاسخ مثبت است چرا این مفهوم هنوز به درستی درک نشده و چگونه میتوان با رویکردی انتقادی، این مفهوم را از سطح آموزشهای ابتدایی فراتر برد؟ تصریح میکند: پاسخم به سوال شما مثبت است، یکی از مهمترین چالشهای سواد رسانهای در ایران، فقدان تعریف دقیق از این مفهوم است، تعریفی که دربرگیرنده ابعاد مختلف مفهوم سواد رسانهای باشد.
وی ادامه میدهد: اگر به سرفصلها و همچنین منابع موجود و حتی اظهار نظرها توجه کنیم، آنچه در عمل به عنوان آموزش سواد رسانهای مطرح شده، عمدتاً در سطحی مقدماتی و شکلی باقی مانده است، مثل توضیحاتی که دربارهٔ چیستی رسانه، وظایف و نقشهای خبری، تبلیغی، سیاسی، تفریحی رسانه، قالبهای تولید محتوا و گاه توصیههای اخلاقی یا هشدارآمیز در برابر آسیبهای فضای مجازی مطرح شده است. حتی انجمنها و گروههای فعال در حوزهٔ سواد رسانهای هم هنوز این تمایز را جدی نگرفتهاند. نگاه آنها بعضاً سطحی است، یعنی اینکه سواد رسانهای مجموعهای از آموزشها برای شناخت رسانه و در امان ماندن از آسیبهاست، نه شناخت تحلیلی نسبت به محتوای رسانهها و بیشک خروجی چنین آموزشهایی شهروندانی منفعلاند، افرادی که میدانند رسانهها چگونه کار میکنند، ولی قدرت تحلیل اینکه چرا و به نفع چه کسی اینگونه کار میکنند را ندارند.
نعمتی انارکی در ادامه میگوید: این نوع نگاه، فقط یک مقدمه است، مقدمهای برای ورود به بحث که فاصلهٔ زیادی با جوهرهٔ اصلی سواد رسانهای که تفکر انتقادی و تحلیل ساختارهای قدرت در تولید معنا است، را دارد؛ در واقع، آنچه امروز در ایران بهعنوان سواد رسانهای مطرح است و آموزش داده میشود، بیشتر آگاهی از رسانه و وظایف آن و قالبهای محتوایی و نقشهای رسانه است تا آگاهی در برابر رسانه. باید بپذیریم که این دو تفاوت بنیادین دارند؛ در اولی، فرد صرفاً میآموزد رسانه چیست، چگونه تولید محتوا میکند، چگونه آن را منتشر میکند، مخاطبش کیست و…؛ در حالی که در دومی، افراد میآموزند که رسانه چرا و با چه هدفی چنین کار میکند، ایدئولوژی آن چیست، نگاهش به مخاطب چگونه است، آیا تعامل واقعی با جامعه دارد، آیا نگاهی به پیش فرضهای ذهنی مخاطب در باره موضوعات مهم دارد و……، باید تاکید کنم که همین تفاوت ظریف، مرز میان آموزش مطیعساز و آموزش رهاییبخش و پیشرو است.
وی اظهار میکند: در آموزشهای پیشرو در موضوع سواد رسانهای، پرورش ذهن پرسشگر مدنظر است. مخاطبان پیامهای رسانهای باید از خود بپرسد؛ این پیام از کجا آمده؟ چرا اینگونه روایت شده؟ چه چیزی حذف شده است؟ چه ارزشهایی ترویج یا پنهان شدهاند؟ چنین آموزشهایی ذهن را از حالت مصرفکنندهٔ پیام به تحلیلگر و مشارکتکنندهٔ فعال در تولید معنا تبدیل میکند.
کارشناس رسانهای میافزاید: تفکر انتقادی بر این اصل استوار است که هیچ پیام رسانهای خنثی نیست، رسانه بیطرف وجود ندارد، پیامها و تحلیلها، بازتاب نوعی قدرت، ایدئولوژی یا منافع گروه و جریانی است. بنابراین، هدف آموزش نمیتواند فقط شناخت رسانه باشد، بلکه باید شناختِ خود در نسبت با رسانه نیز باشد. یعنی شهروندان یاد بگیرند چگونه رسانهها در شکل دادن به افکار، ارزشها و هویت آنها نقش دارند و چگونه میتوانند این فرایند را آگاهانه کنترل کنند.
وی تصریح میکند: پرورش تفکر انتقادی نیازمند محیط گفتوگو، امکان پرسشگری و آزادی در تحلیل است، چیزی که در نظام آموزشی ما کمتر مجال بروز یافته است. پس اگر آموزش سواد رسانهای با نگاه انتقادی پیوند بخورد، میتواند به ابزاری برای آگاهی جمعی، مسئولیت اجتماعی و تحول فرهنگی تبدیل شود.
به گزارش مجله آرونو، در جهانی که الگوریتمها میخواهند بهجای ما فکر کنند، سواد رسانهای دیگر صرفاً یک مهارت آموزشی نیست، بلکه نوعی «آگاهی تمدنی» است؛ توانایی دیدن ورای تصویر، شنیدن پشتِ صدا و فهمیدنِ فراتر از داده.
گفتوگو با کارشناسان نشان میدهد که ایران در آستانه انتخابی سرنوشتساز است: یا نسلی را پرورش دهیم که در برابر سیل محتوا، فقط مصرفکننده بماند، یا ذهنهایی تربیت کنیم که بتوانند پشتِ هر پیام، سازوکار قدرت، نیت و معنا را تشخیص دهند.
سواد رسانهایِ آینده، صرفاً ابزار شناخت رسانه نیست؛ زبانی است برای فهم خودِ انسان در جهان دیجیتال. ذهنی که «فراتر از هوش مصنوعی» میاندیشد، نه از ترس فناوری، بلکه از ایمان به انسانیت.








