کتاب‌خوانی؛ از ژست فرهنگی تا واقعیت اجتماعی

فهرست مطالب

به گزارش خبرگزاری مجله آرونو، کتاب‌خوانی در جامعه امروز ما جایگاه ویژه‌ای دارد و اغلب به عنوان نمادی از فرهیختگی، آگاهی و فرهنگی بودن شناخته می‌شود؛ نمادی که بسیاری از افراد، نهادها و حتی برندها علاقه‌مند به نمایش آن هستند. در شبکه‌های اجتماعی، بلاگرهایی با عنوان بلاگرهای کتاب می‌بینیم، در شهر، کتاب‌فروشی‌ها و شهرکتاب‌هایی می‌بینیم که نه‌فقط محل فروش کتاب، که فضاهایی برای تردد فرهنگی، عکس گرفتن و حضور اجتماعی‌اند و در رویدادهایی چون نمایشگاه کتاب، جمعیتی انبوه گرد می‌آید.

همه‌چیز از یک رونق ظاهری حکایت دارد، اما در لایه‌های زیرین، پرسشی مهم‌تر مطرح می‌شود: آیا این نمودها با یک تجربه‌ی واقعی، درونی و مستمر از کتاب‌خوانی همراه‌اند؟ آیا مطالعه به‌مثابه نیاز و خواست درونی در جامعه شکل گرفته، یا تنها در حد یک ژست باقی مانده که بیش از آن‌که بر پایه معنا باشد، بر پایه نمایش است؟
آیا مطالعه به‌مثابه نیاز و خواست درونی در جامعه شکل گرفته؛ یا تنها در حد یک ژست باقی مانده که بیش از آن‌که بر پایه معنا باشد، بر پایه نمایش است؟

آنچه مسئله را پیچیده‌تر می‌کند، نوع خاصی از فاصله است که میان نشانه‌های فرهنگی و تجربه زیسته وجود دارد؛ بسیاری از ما ممکن است کتاب بخریم، تصویری از آن منتشر کنیم، یا در یک شهر کتاب وقت بگذرانیم، اما در عمل، مطالعه بخشی جدی و پیوسته از زندگی‌مان نباشد. گویی کتاب به جای آن‌که رسانه‌ای برای درک عمیق‌تر از خود و جهان باشد، در مواردی به ابزاری برای بازنمایی اجتماعی تبدیل شده است؛ نوعی مصرف نمادین که بیش از آن‌که بر فهم استوار باشد، بر دیده‌شدن تکیه دارد. در این میان، نهادهای رسمی و غیررسمی، بلاگرها، فضاهای عمومی و حتی سیاست‌گذاری‌های فرهنگی، همگی بخشی از شبکه‌ای هستند که بر ساخت یا بازتولید این وضعیت تأثیر می‌گذارند.

بر اساس اهمیت این موضوع و به مناسبت هفته کتاب‌خوانی در کشور میزبان دو کارشناس و کنشگر فعال یعنی احمدرضا رضایی، شاعر و نویسنده و منتقد فرهنگی و اردلان فاتح‌پور، پژوهش‌گر و نویسنده بودیم و کوشیدیم با حضور این دو نفر، نسبت میان ژست فرهنگی و واقعیت اجتماعی کتاب‌خوانی را واکاوی کنیم؛ مشروح این گفت‌وگو را در ۲ قسمت مطالعه می‌کنید.

میزگرد| از ژست فرهنگی تا واقعیت اجتماعی

شهرکتاب‌ها؛ فضایی برای نمایش یا ترویج واقعی کتاب‌خوانی؟

مجله آرونو: یکی از راه‌حل‌های ترویج فرهنگ کتاب‌خوانی این است که زیرساخت‌های فرهنگی لازم مانند شهر کتاب‌ها و کافه‌کتاب‌ها را افزایش دهیم؛ اما پرسش این‌جاست آیا افزایش زیرساخت‌های فرهنگی الزاماً باعث افزایش رفتار فرهنگی یعنی مطالعه در نسل جوان شده است؟ می‌توانیم ذیل این سوال، مسئله دیگری را مطرح کنیم؛ آیا این مسئله واقعاً یک آسیب است یا این سبک مطالعه، اقتضای نسل جدید و نوعی درگاه ورود نسل جدید به فضای کتاب‌خوانی است؟

رضایی: من هر اقدامی در راستای کتاب‌خوان کردن افراد را مناسب می‌دانم؛ دعوای سر شهر کتاب‌ها و کتاب‌فروشی‌های کوچک و دعوای سر نمایشگاه کتاب و کتاب‌فروشی‌های شهر دعوایی چند ساله است؛ در این بین نه نمایشگاه کتاب ضعیف شده نه شهر کتاب‌ها. شهر کتاب دارد کار خودش را انجام می‌دهد نمایشگاه هم کار خودش را می‌کند. هر کدام از این مکان‌ها ما را با جهان کتاب مواجه می‌سازد. همین که من ژست کتاب خواندن می‌گیرم و از کتابم استوری می‌گذارم یا قرارهای دوستانه‌ام را در شهر کتاب می‌گذارم یا نمایشگاه کتاب می‌روم که سیب‌زمینی سرخ‌کرده بخورم اما لابه‌لای کتاب‌ها این کار را انجام دهم این نشان‌دهنده این است من یک مرحله از سطح جامعه جلوتر هستم.

اما پرسش مهم این است که آیا می‌توانیم جلوتر از این هم برویم؟ بله قطعاً. اما به بهانه این‌که کسی که آمده نمایشگاه کتاب آمده اشانتیون جمع کند، ساندویچ بخورد یا قدم بزند نباید او را طرد کنیم و بگوییم این مخصوص ماست که بیش‌تر کتاب می‌خوانیم و شما بروید با بچه‌های محله خودتان بازی کنید، چون نویسنده‌ها بچه‌های محل ما هستند.

من معتقدم شهر کتاب‌ها برای شهر ما نعمت بسیار بزرگی بوده‌اند و در ارتباط مستقیم مردم با کتاب و گذراندن زمان‌شان با کتاب و اقلام فرهنگی تأثیر بسیاری گذاشته‌اند. به طور مثال این‌که ما بفهمیم کتاب هم کالایی است که باید برای آن پول پرداخت کرد از آثار همین شهر کتاب‌ها است؛ در گذشته کتاب را در کتاب‌خانه‌های مدارس می‌دیدیم و بابت آن پول نمی‌دادیم. یا در بعضی از کتاب‌فروشی‌های وزین و خاص شهر کتاب می‌دیدیم و خودمان را دور نگه می‌داشتیم یا لایق این نمی‌دانستیم که نزدیک کتاب‌ها شویم، اما حالا می‌توانم خیلی راحت بین کتاب‌ها قدم بزنیم و خوش بگذرانیم. وسایل تزئینی بخریم و همزمان کتاب‌ها را ورق بزنیم و تأمل کنیم. اتفاقاً وسایل خورد و خوراک، بوی خوب و هوای مطبوع وجود دارند. همه این‌ها مؤثر است. ما قبلاً کتاب‌ها را در دست افرادی می‌دیدیم که ظاهر ژولیده و پریشانی داشتند. تصویری که داشتیم این بود که کسی که از همه جا رانده شده، در نهایت کتاب‌خوان شده. اما شهرکتاب‌ها به ما نشان دادند که آدم می‌تواند کتاب‌خوان باشد ولی به زیباترین شکل ممکن کتاب را عرضه کند. به همین دلیل من وجود شهر کتاب‌ها را به نفع شهر می‌دانم.

میزگرد| از ژست فرهنگی تا واقعیت اجتماعی

البته به این مسئله نیز توجه دارم که کتاب‌فروشی‌های کوچک آسیب می‌بینند و اعتراض کرده‌اند؛ به آن‌ها توصیه می‌کنم که بزرگ شوند و ارزش افزوده داشته باشند. صرف این‌که من یک کتاب‌فروشی داشته باشم و گلایه کنم که چرا از من خرید نمی‌کنید، نشان‌دهنده نپذیرفتن واقعیت است. کتاب‌فروشی‌های کوچک باید نه به عنوان یک رقیب با شهر کتاب بلکه به عنوان جایی که بتواند ارزش افزوده ایجاد کند، فعالیت داشته باشند. می‌فهمم که آن‌ها نیز دارند آسیب می‌بینند و مجموعه‌ها و نهادهای مرتبط باید کمک کنند که کتاب‌فروشی‌های کوچک نیز رشد کنند و ارزش افزوده ایجاد کنند. یعنی مغازه صرف نباشند. منظورم این است که کتاب‌فروشی‌های کوچک باید به مروجان کتاب تبدیل شوند. در اینستاگرام کتاب‌بلاگرها هستند اما باز کافی نیست.

از ژست فرهنگی تا آشنایی واقعی؛ هدف کتاب‌خوانی چیست؟

فاتح‌پور: من شهر کتاب‌ها را دوست دارم؛ ما به این فضاها نیاز داشتیم. اگر بخواهم درباره کتاب‌فروشی‌های کوچک نقدی بکنم این است که مدت‌ها انتظار یک کتاب تازه‌چاپ را می‌کشیدم تا به اصفهان برسد، شهر کتاب‌ها این فرایند را تسهیل کردند. این مسئله چیزی است که هنوز بعضی کتاب‌فروشی‌های کوچک ما ندارند. قرار گذاشتن در شهر کتاب‌ها هم به خودی خود چیز بدی نیست ولی اگر منجر به ژست دانایی شود، مشکل‌زاست؛ زیرا توهم دانایی می‌آورد. ما اگر با افرادی که صرفاً اسم کتاب‌ها را بلدند و ژست فرهنگی دارند مواجه شویم، خطرناک است.

قرار گذاشتن در شهر کتاب‌ها به خودی خود چیز بدی نیست ولی اگر منجر به ژست دانایی شود، مشکل‌زا است.

خوب است که آن‌جا قرار بگذاریم. به این جهت که به واسطه قرار گذاشتن در آن‌جا چشم‌مان به کتاب‌ها می‌خورد و با چند اسم آشنا می‌شویم. اما مسئله مهم این است که اگر در این آشنا شدن با اسامی کتاب‌ها، طلب قبلی وجود نداشته باشد و طلب بعدی‌ای رخ ندهد، این آشنایی در حد آشنایی لحظه‌ای و ژست فرهنگی باقی می‌ماند.

طلب قبلی چیزی است که در فضای خانواده، مدرسه، حلقه دوستان و فضای فرهنگی کشور رخ می‌دهد. طلب بعدی یعنی اسم نویسنده‌ای را ببینم و بعد بروم ببینم کیست و کتاب‌هایش را بخوانم. مسئله مهم این‌جاست که این طلب‌ها کم‌رنگ شده‌اند؛ سیستمی که باعث می‌شود این طلب‌ها اتفاق بیفتند مانند قبل کارکرد ندارد. چیزهایی که پایه این طلب‌ها بوده به طور مثال فیلم‌ها و سریال‌ها، شعرها و موسیقی کم‌رنگ شده‌اند.

میزگرد| از ژست فرهنگی تا واقعیت اجتماعی

ضرورت ترویج فرهنگ کتاب‌خوانی: نقش بلاگرها و تبلیغات هدفمند

مجله آرونو: آقای رضایی منظورتان از این‌که کتاب‌فروشی‌های کوچک باید به مروجان کتاب تبدیل شوند، چیست؟

رضایی: هم تبلیغ کتاب، هم متقاعد کردن مخاطب برای کتاب خواندن و رساندن کتاب تا جلوی میز مخاطب. یک زمان من کتابی را دوست دارم و تبلیغ می‌کنم، ولی برایم مهم نیست که شما آن را بخوانید یا نه. یک موقع هم وجود دارد که من کتابی می‌خوانم و بعد می‌گویم همه باید این کتاب را بخوانند ولو این‌که کسی دوست نداشته باشد. برای ترویج این کتاب باید سیستمی بچینم و فرایندی را تعبیه کنم. این، کار کتاب‌فروشی‌های کوچک است. این‌که چطور باید برای دبستانی‌ها راهنمایی‌ها در صدا و سیما و… تبلیغ کنم، نقش مروجین کتاب مشخص می‌شود.

مجله آرونو: به نظر شما باید در سطح کلان و سیاست‌گذاری چه نقشی برای ترویج کتاب و افزایش طلب مردم در نظر گرفت؟

رضایی: کتاب‌فروشی‌های کوچک باید به صورت خُرد ترویج و تبلیغ کتاب را انجام دهند اما اگر ما به صورت کلان این برنامه‌ریزی را انجام دهیم، نتیجه بهتری خواهیم گرفت.

شهر کتاب این ویژگی را ندارد که به شما بگوید چه کتابی بخوان یا نخوان. کاری به شما ندارد که چه چیزی انتخاب می‌کنید اما کتاب فروشی‌های کوچک این فرصت برایشان فراهم است که به ما پیشنهاد کتاب بدهند؛ به طور مثال برویم و بگوییم کتاب فلان را از مارکز خواندم. کتاب‌فروش نیز پیشنهاد بدهد حالا کتاب فلان را از فوئنتس بخوان. حداقل کاری که باید بکند این است.

نقش سریال‌ها در ایجاد طلب فرهنگی؛ از مدار صفر درجه تا فلسفه و ادبیات

فاتح‌پور: زمانی که راهنمایی بودم سریال مدار صفر درجه از تلویزیون پخش می‌شد؛ آن سریال باعث شد مشتاق شوم درباره جنگ جهانی کتاب بخوانم و به ادبیات و فلسفه علاقه‌مند شوم. من فلسفه می‌خوانم و درس می‌دهم، هروقت می‌پرسند چرا فلسفه را انتخاب کردی می‌گویم حسن فتحی مرا به فلسفه علاقه‌مند کرد. یعنی یک سریال باعث شد این طلب در من به وجود بیاید.

وقتی می‌خواهیم درباره کتاب‌خوانی صحبت کنیم باید ریشه‌ای‌تر نگاه کنیم و درباره فرهنگ حرف بزنیم

یا به طور مثال اولین بار اسم داستایوفسکی را در سریال پاورچین شنیدم. اما امروزه دیگر این طلب‌ها رخ نمی‌دهند؛ چراکه شبکه فرهنگ ما درست کار نمی‌کند. اگر این شبکه سر جایش باشد یعنی فیلم، سریال، شعر و موسیقی خوب داشته باشیم، آن کتاب‌گردی و شهر کتاب رفتن‌ها هم کارکردش را درست انجام می‌دهد.

بنابراین می‌گویم وقتی می‌خواهیم درباره کتاب‌خوانی صحبت کنیم باید ریشه‌ای‌تر نگاه کنیم و درباره فرهنگ حرف بزنیم؛ ببینیم کتاب کجای این مناسبات فرهنگی قرار دارد و برای این کتاب چه کرده‌ایم؛ در طلب‌های بعدی تبلیغات می‌تواند مؤثر باشد؛ به طور مثال بلاگری کتاب می‌تواند نقش ایفا کند. البته تا الان عملکرد بلاگرهای کتاب خوب، تخصصی و علمی نبوده است و جنسی از بی‌سوادی را در آن می‌بینم.

ما بین فرهیختگان و مردم فاصله زیادی می‌گذاریم؛ گویا به مردم می‌گوئیم من کتاب‌خوانم و شما نیستید. پس فاصله بگیرید! این برای جامعه خیلی بد است. جایی که ما بین فرهیختگی و مردم فاصله گذاشتیم نتیجه خوبی نگرفتیم. هرچقدر فرهیختگان جامعه بیش‌تر خودشان را به مردم عرضه و با آن‌ها گفت‌وگو کنند، شبکه فرهنگ بهتر کار می‌کند.

میزگرد| از ژست فرهنگی تا واقعیت اجتماعی

حل مسئله کتاب‌خوانی؛ از تبلیغات تا توسعه فرهنگ عمومی

مجله آرونو: آیا نمی‌توانیم بگوییم افزایش شهر کتاب‌ها یک حل مسئله ناقص است؟ هر دو نفر به این اشاره کردید که شهرکتاب‌ها حس خوبی می‌دهند و کارکردهای مثبتی دارند، اما آیا صرف ایجاد شهر کتاب‌ها منجر به حل مسئله می‌شود؟ این‌که افراد برای خرید وسایل تزئینی به شهر کتاب‌ها می‌روند نه برای خریدن کتاب و میزان فروش وسایل تزئینی بیش‌تر از کتاب‌ها است، یک آسیب است یا این‌که فرصتی برای ما است؟ چطور می‌توانیم این مسئله را کامل حل کنیم؟

رضایی: من می‌گویم شهر کتاب‌ها تجلی‌ای از روح جمعی یک جامعه‌اند؛ چیزی جدا و بی‌ربط از جامعه نیستند. از دل جامعه برآمدند و دارند خوراکی را که جامعه می‌طلبد به آن عرضه می‌کنند. مسلماً اگر سودی نداشت این فروشگاه‌ها بسته می‌شدند. چرا سود حاصل از حاشیه کتاب‌ها و وسایل تزئینی بیش‌تر است؟ زیرا آموزش و پرورش و سایر نهادهای مؤثر ما در افزایش کتاب‌خوانی کار خود را به خوبی انجام نداده و نمی‌دهند. ما دانش‌آموزانی را تربیت می‌کنیم که از کلاس اول تا دوازدهم هیچ ارتباطی با کتاب ندارند و نیازی هم برای این ارتباط نمی‌بینند. بعد به آن‌ها می‌گوئیم چرا کتاب نمی‌خوانی؟ این‌جاست که باید با طعمه آن‌ها را جذب کتاب کنی؛ طعمه همان وسایل و اقلام تزئینی و دکور جذاب و خلاقانه شهر کتاب‌ها است.

اما آیا این کافی است؟ نه مسلماً کافی نیست، اما زور تأسیس‌کنندگان شهر کتاب‌ها همین‌قدر بوده است؛ ما نمی‌توانیم از بخش خصوصی‌ای که وظیفه‌اش توزیع کالای فرهنگی است، انتظار تولید کالای فرهنگی یا ترویج فرهنگ کتاب‌خوانی داشته باشیم.

البته نکته بدبینانه‌ای هم وجود دارد؛ این‌که ما در عصری زندگی می‌کنیم که ناخودآگاه عصر تسلط چشم است؛ در عصر تسلط چشم هر چیزی که جذابیت بصری داشته باشد، خوب است و هر چیزی که طراحی و گرافیک خوبی نداشته باشد، شایسته توجه نیست. شهر کتاب‌ها تلاش می‌کنند به این نیاز امروزی ما پاسخ دهند.

آیا خود این نیاز افراطی است؟ بله افراطی و متأثر از اینستاگرام است؛ یعنی جهانی که داریم در آن تنفس می‌کنیم جهان اینستاگرامی است. در جهان اینستاگرامی ما فرصت مسافرت در کتاب و تأمل بر کلمه‌ها را نداریم. این مسئله مانند یک گرداب عمل می‌کند و فاعل خودش را می‌خورد؛ یعنی برای مخاطبی که احساس می‌کند فعال است و می‌تواند خودش انتخاب کند چه محصولی را تولید کند، به مرور توسط سیستم چشم‌محور افراطی اینستاگرام خورده می‌شود و انفعال رخ می‌دهد. در جهانی که چشم دارد حکومت می‌کند سایر اعضا و حس‌های ما کم‌توان می‌شوند. امروزه کودکان ما به شدت حس‌های بویایی، چشایی و شنوایی ضعیفی دارند؛ خیلی اوقات خوردن صرفاً برای رفع اضطراب است به‌جای لذت بردن از طعم‌ها و مزه‌ها.

کتاب به‌مثابه جهان؛ چطور یک انتخاب سخت می‌تواند جهان را تغییر دهد؟

در چنین جهانی آموزش و پرورش و حوزه‌های علمیه که مهم‌ترین نهاد گسترش علم در کشور هستند برای این مسئله چه کرده‌اند؟ مسئله اصلی فرهنگی کشور ما بی‌معنایی است؛ زمانی نهادهای کشور معناهایی را تولید و در سطح جامعه پمپاژ می‌کردند، در سوی دیگر نیز مردم آن معناها را مصرف می‌کردند. آن نهادها اکنون به هر دلیلی نمی‌توانند مانند قبل معنا تولید کنند. بنابراین ما که عادت کرده‌ایم معنا را مصرف کنیم، بی‌معنایی احاطه‌مان کرده است. البته نه صرفاً در کشور ما بلکه در جهان. اما جبران این بی‌معنایی در کشورهای دیگر چگونه اتفاق می‌افتد؟ با مصرف بیش‌تر و دائم. تبلیغات می‌گوید خانه و ماشین و… بخر. اما در کشور ما به دلیل شرایط اقتصادی این جبران به خوبی صورت نمی‌گیرد. بنابراین این بی‌معنایی با مصرف پر نمی‌شود و مردم حال‌شان بدتر می‌شود.

کسی که توانسته این بی‌معنایی را با کتاب پر کند، دچار این عارضه، خستگی و فرسودگی و خشم ناشی از تنبلی نمی‌شود؛ محیط اینستاگرام محیطی است که در آن سفر نمی‌کنی، به آن سر می‌زنی. کتاب، نقشه راه است. شبیه یک سفر می‌ماند؛ گاهی تند و گاهی آهسته می‌گذرد. گاهی خواننده را به سوال می‌رساند و مسیر پر پیچ و خمی را برایش ایجاد می‌کند، در حین حرکت لابه‌لای صفحات کتاب است که جهان را درک می‌کنی، چون جهان هم یک سفر است.

کتاب به‌مثابه جهان و جهان به‌مثابه کتاب کهن‌ترین استعاره بشری است

کتاب به‌مثابه جهان یا جهان به‌مثابه کتاب کهن‌ترین استعاره بشری است؛ وقتی که کتاب را انتخاب می‌کنی، کار سختی را انتخاب کرده‌ای. بدون تعارف کتاب خواندن کار سخت و حوصله سر بری است. اما اگر تو توانستی این کار را پیش ببری، آن موقع دیگر هیچ چیزی حوصله‌ات را سر نمی‌برد.

مجله آرونو: چگونه سیاست‌گذاری‌ها نسل جوان را از کتاب دور می‌کنند؟

فاتح‌پور: ما افراد کتاب‌خوان پرورش نمی‌دهیم؛ نظام آموزشی ما کتاب‌های کاربردی‌ای ارائه نمی‌دهد. حتی اگر دانش‌آموزان در مدارس تحول‌خواه تحصیل کنند باز در نهایت برای انتخاب رشته مقطع نهم و زمان کارشناسی به نمرات امتحانات نهایی و کنکور که از همین کتب کم‌کاربرد گرفته می‌شوند، وابسته‌اند.

میزگرد| از ژست فرهنگی تا واقعیت اجتماعی

فرهنگ جاری و ساری ما نویسندگی و ادیب بودن را تقبیح می‌کند

ما کودکان را از کتاب بیزار می‌کنیم؛ به نوعی آن‌ها را از علوم انسانی دور می‌کنیم. فضای فرهنگی و خانوادگی کشور ما به طوری است که علوم انسانی را طرد می‌کنند؛ حتی در تشویق به علوم انسانی هم صرفاً یک سری گرایش‌های خاص را ترویج می‌کنند. سیاست‌گذاری ما خوب نیست؛ فرهنگ جاری و ساری ما نویسندگی و ادیب بودن را تقبیح می‌کند. زمانی که سریال دکتر قریب و شهریار پخش می‌شد، نوعی پیوند بین شخصیت‌های اصلی این دو سریال می‌توانستیم ببینیم؛ هم دکتر قریب و هم شهریار با ادبیات آمیختگی داشتند.

رضایی: در نتیجه این نظام آموزشی دو تصویر سیاه در ذهن دانش‌آموزان شکل می‌گیرد؛ یکی تصویر سیاه از کتاب، به‌دلیل مشابهت سایر کتب با کتاب‌های درسی. دیگری تصویر سیاه از علم و دانش؛ دانش مشتی اطلاعات بدون کاربرد است. اما مسئله این‌جاست که پاک کردن این تصاویر از ذهن دانش‌آموزان بسیار سخت است.

میزگرد| از ژست فرهنگی تا واقعیت اجتماعی

مجله آرونو: سیاست‌گذاری‌های کلان برای تبلیغ کتاب چگونه باید باشد؟

رضایی: من معتقدم طبیعتاً هر حکومتی در هر جای جهان کتاب‌هایی که سیاستش را تحکیم و ترویج کند، بیش‌تر در معرض دید و فروش قرار می‌دهد، اما آیا ما باید به همین قانع باشیم و سراغ گزینه‌های دیگر نرویم؟ کتاب‌های مخالفین را نخوانیم؟ من نمی‌توانم انتظار داشته باشم حکومت کتابی ضد خودش را تبلیغ و ترویج کند.

من معتقدم فضای ایدئولوژیکی ما نیز ناقص است؛ اگر ایدئولوژی مانند ابتدای انقلاب به صورت گسترده و پربار جریان داشت، ما احساس تهی بودن نمی‌کردیم. چراکه ایدئولوژی می‌توانست ضعف معنا را در ما پر کند. این‌که ما اکنون شاهد خلأ معنا و بی‌معنایی هستیم، به این دلیل است که همان ایدئولوژی هم دست‌وپا بسته مانده‌است. ایدئولوژی هم در برابر بازار، جهان مجازی، انسان مدرن و اتفاقات هولناک جهانی کم آورده است. من معتقد نیستم که ما با همان ایدئولوژی‌ای روبه‌رو هستیم که ۵۰ سال پیش مواجه بودیم.

چرا در کتاب‌فروشی‌های ما باید پنج ترجمه از «سرزمین موعود» نوشته باراک اوباما وجود داشته باشد؟

حکومت باید در کنار ترویج کتاب‌های خوبی که سیاست‌های خودش را اشاعه می‌دهد، محیطی را برای ترویج مطلقِ کتاب فراهم کند؛ همان‌طور که انتظار نداریم حکومت آمریکا کتاب «شرح اسم» را منتشر کند، در کشور ما نیز چنین انتظاری وجود ندارد. البته ما اتفاقاً نقطه مقابل این مسئله هستیم. چرا در کتاب‌فروشی‌های ما باید پنج ترجمه از «سرزمین موعود» نوشته باراک اوباما وجود داشته باشد؟ چرا باید کتاب «شدن» از میشل اوباما را در ورژن‌های مختلف داشته باشیم؟ چرا میشل اوباما آزادانه در کشور ما ترویج شود؟ سری به کتاب‌فروشی‌ها بزنید؛ ما از هیلاری کلینتون، ترامپ، جان کری، آنگلا مرکل و… کتاب داریم.

بعید می‌دانم کوچک‌ترین کتابی که ذره‌ای به ایدئولوژی جمهوری اسلامی نزدیک باشد در کتاب‌فروشی‌های آمریکا بتوانید پیدا کنید؛ ما انبوهی کتاب کمونیستی و لیبرالیستی در ایران داریم. این‌جاست که من می‌گویم اتفاقاً ایدئولوژی نمی‌داند چه می‌خواهد.

ادامه دارد…

گفت‌وگو از: عارفه معینی، خبرنگار مجله آرونو

مرتبط نوشته ها

فال حافظ

استخاره آنلاین با قرآن

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿۱﴾ اللَّهُ الصَّمَدُ ﴿۲﴾ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ ﴿۳﴾ وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ ﴿۴﴾

سه مرتبه سوره اخلاص را بخوانید و دکمه بعدی را کلیک کنید.

تلویزیون شهری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *